اسلام، نامی برای دینی که از سوی حضرت محمد بن عبدالله (ص) آورده شد و عنوانی آنچه پیروان آن حضرت را به عنوان یک جامعه دینی به یکدیگر پیوند داده است. واژه اسلام به هر دو کاربرد در آیات پرشمار قرآنی بهکار رفته است و طبیعی است که در نهج البلاغه نیز واژهای کلیدی باشد.
در لغت، اسلام باب اِفعال از ریشه ثلاثی "سلم" است که در کاربرد اسمی معنای صلح، امنیت و آرامش، و در کاربرد فعلی، معنای تندرست بودن، امنیت داشتن، بیعیب بودن و معناهایی از این طیف را حمل میکند (ابنمنظور، 12/ 289-295). این ریشه در زبانهای دیگر سامی نیز بر محور معنای صلح و آرامش قرار دارد (مشکور، 1/ 42) و این نشان از اصالت این معناست. در عبارتی از نهج البلاغه، از زبان امام علی (ع) آمده است که وی حاضر بود به کردهها در غصب حقوقش گردن نهد، مادام که امور مسلمانان به " سِلم "، یعنی به آرامش و ایمنی جاری باشد (خطبه 74/ 1).
اسلام به مثابه دین: در نهج البلاغه بارها به نکتههایی از مرحله آغازین اسلام و نقش پیامبر (ص) در ابلاغ و اکمال آن پرداخته شده است. از جمله در خطبهای بعد از بازگشت از صفین، با تعبیر استعاری " خمیدگی پشت" اسلام، از ضعف آن در آغاز سخن آمده است (خطبه 246؛ برای شرح: خویی، 2/ 321؛ مغنیه، 1/ 79). در خطبه قاصعه آمده است که در آن روزهای آغازین که هنوز اسلام وارد هیچ خانهای نشده بود و جز حضرت خدیجه و حضرت علی (ع) که با او همراه شده بودند، پیروی نداشت، "نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را حس میکردم" (خطبه 192/ 120).
در خطبهای از نهج البلاغه، همزمان به دو جنبه از رسالت پیامبر (ص) پرداخته است: ابلاغ کردن پیام اسلام به عنوان یک امانت الهی و کوشیدن برای برپا داشتن اسلام و پیروز ساختن آن بر کفر و در خلال از آن گفته شده که " وی رشتههای اسلام را مستحکم ساخت و دستاویز ایمان را استوار گرداند" (خطبه 185/ 8). در عین حال که اسلام عنوانی برای دین حضرت محمد (ص) است (نامه 62/4)، در زوایای از آموزههای علوی، نبوت آن حضرت در راستای سنت انبیاء و تحقق وعده الهی در امتداد آن سنت است و اسلام در واقع، همان جریان نبوت است که مبنایی برای میثاق پیامبران پیشین بوده است (خطبه 1/41).
در راستای بسط و تفسیر آموزه ارائه شده در آیات متعدد قرآنی، از جمله در آیه آلعمران/ 85، در خطبهای از امام علی (ع) که به وصف پیامبر (ص) و خاندان و پیروان او اختصاص یافته، اسلام به عنوان امتداد ادیان پیشین الهی معرفی شده و در این باره چنین آمده است: "خداوند با او ـ یعنی پیامبر (ص) ـ شرایع ناشناخته (و فراموش شده) را آشکار ساخت و با او بدعتهای وارد شده را فروشکست و با او احکام تفصیل یافته را بیان کرد. پس هر کس جز اسلام ـ یعنی این دین پیوسته از ابراهیم (ع) تا حضرت محمد (ص) ـ دینی دیگر بجوید، نگونبختی او متحقق و دستاویز او بریده گردد" (خطبه 161/4). همچنین در راستای آموزه قرآنیِ " دین نزد خدا اسلام است" (آلعمران/19)، در نهج البلاغه آمده است که " اسلام دین خداست که برای خود برگزیده و بر چشم خود آن را برساخته" و بهترین آفریدههایش محمد (ص) را برای آوردن صورت کمالیافته آن برگزیده است. در ادامه گفته شده که "خداوند پایههای آن (اسلام) را بر محبت خود استوار ساخته ... و نهایت رضای خود را در آن نهاده است" (خطبه 198/12). در همین راستا، قرآن کریم به عنوان آنچه اسلام بدان استواری مییابد و سنگ بنای آن معرفی شده است (خطبه 198-28).
در حدیثی از امام علی (ع) که افزون بر نهج البلاغه در منابع متعدد حدیثی آمده گفته شده است: " همانا برای اسلام نسبتی بیان میکنم که کسی پیش از من بیان نکرده است: اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین، یقین همان تصدیق است و تصدیق همان اقرار، اقرار همان اداء (وظایف) است و اداء همان عمل" (حکمت 125؛ نیز کلینی، 2/ 45؛ ابنبابویه، معانی الاخبار، 185؛ قمی، 1/ 99-100).
با وجود آن که در فهم غالب از اسلام، عمل را در تعریف آن داخل ندانستهاند، در این عبارت، عمل از مقومات ایمان دانسته شده و در کنار اقرار به زبان و یقین به عنوان امری قلبی نهاده شده که یادآور تعریف ارائه شده از ایمان در حدیث امام رضا (ع) به نقل از امام علی (ع) از پیامبر (ص) است؛ این که ایمان معرفت به قلب، اقرار به زبان و عمل به اعضاء است (مثلاً ابنماجه، 1/ 26؛ ابنبابویه، عیون ...، 1/ 204-205)؛ همین مضمون را شریف رضی به عنوان سخن امام علی (ع) نیز در نهج البلاغه جای داده است (حکمت 227).
شارح معتزلی در شرح حکمت یاد شده، آن را مستندی برای باور معتزله دانسته است که اسلام و ایمان را دو تعبیر برای امری واحد میشمارند (ابنابیالحدید، 18/ 313) و برخی هم اسلام به معنای ایمان در این حکمت را کاربردی در عرض کاربرد مشهور شمردهاند که اعم از ایمان است و عمل را در تعریف آن مدخلیتی نیست (فیض کاشانی، 4/ 142). ابنمیثم بحرانی نیز این فهم از اسلام را که عمل در آن دخیل باشد، تفسیری چیزی به "خاصهای از خواصّ" آن دانسته است (5/ 308).
در توضیح نسبت میان اسلام و عمل، فارغ از آن که عمل در تعریف اسلام داخل باشد یا نباشد، تردیدی نیست که اسلام به مثابه یک دین، مناسک و احکامی آورده است که بدان شریعت گفته میشود. در نهج البلاغه نهتنها بر ضرورت آموختن " شرایع اسلام " تأکید شده است (نامه 31/ 28)، بلکه حمد خدای به جای آورده شده، از آن رو که در نهادن شرایع اسلام، راه سهلگیری را گزیده است (خطبه 106/1). در موضعی هم اشاره شده که خداوند زکات را در کنار نماز برای اهل اسلام، به مثابه " قربان " ـ یعنی اسباب نزدیک شدن به خداوند ـ نهاده است (خطبه 199/7)؛ چنانکه در موضعی دیگر برپا داشتن نماز به عنوان شاخصه ملت ـ یعنی دین اسلام ـ مطرح شده است (خطبه 110؛ برای حج و جهاد در اسلام، نک: ادامه مقاله).
از عصر پیامبر (ص)، همواره حضور منافقان یکی از دشواریهای جدی در پیشبرد اهداف بود و عصر امام علی (ع) نیز از این معضل به دور نبوده و نسبت اسلام و نفاق از مواردی است که بارها در نهج البلاغه مورد بحث قرار گرفت است. در کلامی از حضرت در نقد احادیث بدعتآمیز، به آسیبهای ایجاد شده از سوی کسانی اشاره شده است که اهل نفاقاند، تظاهر به ایمان میکنند و اسلام تصنعی دارد (خطبه 210/ 3). همچنین در نامهای از حضرت به یاران در آستانه نبرد از کسانی سخن رفته است که " اسلام نیاوردهاند، بلکه تسلیم شدهاند و کفر را درون خود نهان ساختهاند" (نامه 16/ 3).
اسلام، آشتی با خدا و امنیت برای مردم: همانگونه که آیات قرآن کریم بازتاب یافته، اسلام دین ابراهیم و پیامبران دیگر از فرزندان او نیز هست و از تعبیر " أسلمتُ لرب العالمین"، معنای آشتیکردن با خداوند برداشت میشود (بقره/11-136)؛ آشتیی که در باره برخی کسان ممکن است از سر اطاعت بوده و هنوز در قلب آنان رسوخ نکرده باشد (حجرات/ 14). از همین روست که در نهج البلاغه، در ستایش از صحابی پیامبر (ص) خَبّاب بن اَرَتّ، آغاز سخن آن است که وی با میل و رغبت اسلام آورد (حکمت 43).
با وجود آن که اهمیت اسلام در حیات فردی انسان، بسیار است، ولی به تناسب شرایط بحرانی عصر امام علی (ع)، در بیانات آن حضرت بیشترین تأکید بر کارکرد اجتماعی اسلام نهاده شده است. این تأکید تا آنجاست که در نامهای به معاویه، به یک اصل اشاره میشود، مبنی بر آن که این امت با "طوع" و رغبت اسلام آورده است و نه به اکراه (نامه 17/ 6)، اسلامی که تعبیری از پیمان آشتی بستن با خداست. در جایی از زبان امام علی (ع) آمده است: " کجایند آن گروهی که به سوی اسلام فرا خوانده شدند و آن را پذیرفتند" (خطبه 121/4). بهعنوان نتیجهای از این پیمان با خدا، میتوان انتظار داشت که میان افراد امت نیز آشتی و امنیت متقابل برقرار گردد.
اسلام به مثابه محوری برای صلح، آرامش و امنیت میان افراد امت، موضوعی است که بیشترین تأکید در نهج البلاغه بر آن دیده میشود. به عنوان آغازی بر این بخش از سخن، باید به عبارتی اشاره کرد که خطاب به مسلمانان گفته شده است: " خداوند شما را به اسلام برگزید و آن را برای شما خالص گردانید، و این از آن روست که آن ـ یعنی اسلام ـ نامی است برای سلامت و گردآورندهای است برای کرامت" (خطبه 152/ 8؛ نیز خویی، 9/ 186؛ مغنیه، 2/ 375). بر این پایه،اسلام عبارت است از ایجاد " سِلم " ـ یعنی صلح و امنیت ـ برای هر کس که در آن داخل شود (خطبه 106/ 1) و مُسلِم آن کسی است که مسلمانان از گزند او در امان باشند؛ چه این گزند به دست باشد (کردار) و چه به زبان (گفتار) (خطبه 167/ 3).
در این راستا، در زوایای مختلف از نهج البلاغه، رساندن هر نوع گزند به مسلمانان دور از مسلمانی شمرده شده است؛ از جمله در موضعی گفته شده که بر کسی روا نیست که مسلمانی را آزار رساند، جز آن که حکمی باشد که از قانون دین صادر شده باشد (خطبه 167/ 3). از همین روست که امام علی (ع) از بروز جنگ درون صفوف مسلمین بارها اظهار نگرانی کرده و مثلاً در خطبهای اشاره دارد که ما اکنون در شرایطی هستیم که با "برادران خود در اسلام" میجنگیم (خطبه 222/ 10) و حرکت گروهی از مسلمانان برای جنگ با دیگران را گناهی عظیم میشمارد (خطبه 146/ 7)، امری که بارها در عصر آن حضرت از سوی مخالفانش رخ داده است. در خطبهای در باره افروزندگان جنگ جمل آمده است: " به خدا سوگند، اگر آنان جز یک مرد از مسلمانان را به عمد و بدون ارتکاب جرمی نکشته باشند، روا است که کل آن لشکر کشته شوند ..."، در حالی که کشتگان آنان بسیار بودهاند (خطبه 172/ 7-9).
اسلام و جامعه مسلمانان: جامعه مسلمانان یا به تعبیر قرآن کریم " اُمّت " در نهج البلاغه از ابعاد گوناگون مورد توجه قرار گرفته است. در راستای تعالیم قرآنی مانند دعوت به چنگ زدن همگانی به ریسمان الله و پرهیز از پراکندگی (آلعمران/ 103)، در بیانات منقول از امام علی (ع) نیز اسلام به عنوان یک حلقه وصل مورد تأکید بوده و سخن از آن است که " دعوت ما در اسلام، واحد است " (نامه 58/ 1). محوریت اسلام در شکلگیری یک جامعه همبسته به اندازهای است که در صدر اسلام، گاه نسبتهای خویشاوندی فدای این همبستگی میشد و افراد از خویشاوندان کافر خود بریده به جامعه اسلامآوردگان میپیوستند (خطبه 151/ 13). در همین راستاست که در سخن از عاصیان و عهدشکنان آمده است که "همانا شما پیوند (خود با) اسلام را بریدهاید " (خطبه 192/ 112).
در بیانی منقول از امام علی (ع) خطاب به خلیفه دوم در آستانه فتوح، میان جامعه مخاطب پیش و پس از اسلام مقایسهای صورت گرفته و گفته شده است که آنان به رغم کم بودن شمارشان، در حکمِ جمیعتی بزرگاند و به لطف گردآمدنشان بر محور اسلام، به عزت رسیدهاند (خطبه 146/ 4). در آموزههای امام علی (ع)، باور کهن عرب که شرف را به تبار میانگاشتند، به نقد گرفته شده و گرفته شده است که " شرفی بالاتر از اسلام نیست " (حکمت 381/ 1).
در برخی از عبارات نهج البلاغه، میان پیوستگی به اجتماع مسلمانان و امکان بیشتر برای سلوک دینی تلازم دیده میشود و این که همراهی با جمع مسلمانان موجب قوت گرفتن بر طاعت است. از جمله در نامه حضرت به حارث همدانی، به او توصیه شده است در جایی اقامت گزیند که محل گرد آمدن مسلمانان است و از منزل گزیدن در آنجا که جایگاه غفلت و جفاست و یاوران بر طاعت خداوند اندکاند، بپرهیزد (نامه 69/ 10). در عهدنامه مشهور به نام مالک اشتر، از مشکلاتی سخن میرود که " خواص "برای زمامدار مسلمانان پدید میآورند و در سختیها به او یاری نمیرسانند؛ در حالی که پایگاه دین، عامل همبستگی مسلمانان و نیروی بازدارنده دشمنان، " عامه مردم از امت " دانسته شده است که باید مورد توجه زمامدار باشند (نامه 53/ 23).
فراتر باید گفت برخی از مناسک دینی نیز به عنوان قوامدهنده به همبستگی مسلمانان شناخته شدهاند. در کنار عباراتی مانند این که برپا داشتن نماز، همان دین (ملة) است (خطبه 110/ 2) و این که " نماز پایه دین شماست " (نامه 47/ 5)، نماز به عنوان یک امر اجتماعی نیز مورد توجه بوده و در آموزهای از مسلمانان خواسته شده است که عهد به نماز را به یاد هم آورند و در تعامل با یکديگر از آن پاس دارند (تعاهد و محافظه: ط 199/ 1). در پایان خطبه اول نیز حج به عنوان پرچمی عنوان میشود که خداوند برای اسلام برافراشته و آن را عاملی برای همبستگی میان آنان نهاده است (خطبه 1/ 53).
در راستای صیانت از همبستگی امت اسلام، حضرت علی (ع) برخی یاران سست و بیهمت خود را به عنوان " ترککنندگان اسلام " معرفی کرده (خطبه 180/ 5) و یادآور شده است چگونه میتوان اسلام و اهلش را یاری نکرد، در حالی که در آن شکافی پدید آمده است (نامه 62/ 5).
اسلام به مثابه نهاد فرهنگی: تعبیر جاهلیت در سخن از فرهنگ عرب پیش از اسلام، بارها در قرآن کریم به کار رفته است (مثلاً آلعمران/154)، ولی آنچه در نهج البلاغه به چشم میآید، برابر نهادن اسلام و جاهلیت به عنوان دو فرهنگ متقابل برای یک قوم است. در عبارتی چنین آمده است که " اسلام ما صدایش پیچیده است و جاهلیت ما هم قابل انکار نیست" (نامه 28/ 15). همچنین به هنگام سخن از شجاعت بنیتمیم در جنگ، گفته شده است که " کسی در نبرد، نه در اسلام و نه جاهلیت، بر آنان پیشی نداشته است" (نامه 18/ 3). گاه نیز کفر به جای جاهلیت در این تقابل بهکار رفته است، مانند آن سخن در باره اشعث بن قیس مبنی بر این که او را باری کفر و بار دیگر اسلام به اسارت کشانیده است (خطبه 19/ 1).
اسلام به عنوان یک فضای فرهنگی که جوّ تنفس برای یک جامعه است نیز بارها مورد توجه قرار گرفته است، مانند این که گفته شود در میان هواداران معاویه (اهل شام) کسانی هستند که (به سبب ارتکاب کبایر) " در اسلام " بر آنان حد جاری شده است (نامه 62/ 10)، یا این که بحث شود از این که " در اسلام " چه کسی پس از پیامبر (ص) برترین بوده است (نامه 28/ 3).
این اسلام بیشک ارکان و اهدافی دارد و این موضوعی است که مکرر از آن سخن رفته است. از جمله در عبارتی، " آل محمد (ص)" به عنوان پایههای اسلام (دعائم) معرفی شدهاند (خطبه 239/2). همچنین سخن از آن رفته است که اسلام غایتی دارد و مردم باید به سوی آن غایت راه جویند (خطبه 176/ 14). تهی کردن اسلام از محتوای خود، یکی از نگرانیهای امام علی (ع) بود؛ به طوری که گاه به مسلمانان کجراه در عصر خود اشاره کرده است که از اسلام، جز به نام آن نیاویختهاند (خطبه 192/106) و گاه آیندهای شوم را پیشبینی کرده که در آن از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند (حکمت 369/1). بیمحتوا ساختن اسلام، گاه با این استعاره بیان شده است که ظرفی را وارونه سازند تا آنچه در آن است، خالی شود (خطبه 103/ 11؛ ط192/ 107). در جایی نیز در سخن از مهدی موعود و آستانه ظهور حضرت، از غریب ماندن اسلام سخن آمده است (خطبه 182/ 24؛ نیز خویی، 10/ 354)؛ این سخن ریشه در حدیث نبوی دارد که از غریب بودن اسلام در آخر الزمان همچون غربت آن در آغاز یاد کرده است (شریف رضی، 32؛ مسلم، 1/ 130؛ ابنماجه، 2/ 1319). شارحان از پیشبینی غریب ماندن اسلام ذیل عبارات دیگر نهج البلاغه نیز سخن آوردهاند (مثلاً ابنمیثم، 3/ 392).
اسلام و نهاد سیاسی: این که اجتماع مسلمانان به شکلگیری یک قدرت سیاسی بیانجامد و این که بر پایه چنین قدرتی یک ساختار سیاسی و به تبع آن، ساختار کلان مالی شکل گیرد، امری عقلاً قابل انتظار است و در عبارات نهج البلاغه نیز به کرات از این منظر به اسلام پرداخته شده است.
آنجا که سخن از قوام گرفتن آغازین اسلام و نضج گرفتن قدرت سیاسی در سایه آن آمده است، عبارات نهج البلاغه به هر دو جنبه الهی و انسانی در حمایت از این روند قوامگیری توجه دارند. از یک سو سخن از آن است که " خداوند بر شما یاری خود را فرود آورد تا آنگاه که اسلام استقرار یافت " (خطبه 56/ 4) و از سوی دیگر به نقش انصاری این باره اشاره و گفته شده است: " به خدا سوگند، آنان اسلام را فزونی بخشیدند (برکشیدند)" (حکمت 465).
این که چه عواملی موجب فزونی قدرت سیاسی مسلمین میگردد، در زوایای مختلف از نهج البلاغه مذکور است؛ در این باره بهخصوص باید بر نقش جهاد تأکید شده، و جهاد به عنوان امری " مایه عزت اسلام " (حکمت 252/2) و " قله اسلام " (خطبه 11/ 1) معرفی شده است. ولی بیشترین گوشزدها در باره واکاوی قدرت با تفرقه و کجراهی، در باره امور منجر به ضعف اسلام است. از جمله به این نکته اشاره شده است که مسلمانان پس از پیامبر (ص)، در باره این امر ـ یعنی قدرت سیاسی ـ به منازعه پرداختند (نامه 62/ 2)، عبارتی که به قرینه سخن از " تنازع مسلمین" و به قرینه دیگر سخنان منقول از حضرت، نمیتواند منحصر در سقیفه دانسته شود و باید به مجموعه چالشهای قدرت پس از پیامبر (ص) تا عصر امام علی (ع) بازگردانده شود. در باره مسئله سقیفه، در گوشهای از نامه امام به اهل مصر آمده است که به دنبال سقیفه، امام از بیعت ابا داشته، تا زمانی که با پدیده بازگشتن جمعی از اسلام مواجه گشته و نگران آن شده است که اگر " اسلام و اهلش " را یاری نکند، به سوی گسست یا نابودی رود (نامه 62/ 4). در راستای همین اندیشه، در خطبهای خطاب به مردم در آستانه جنگ جمل یادآور شده است که اگر آنان این رأی سست را پیش برند، " نظام مسلمین " بریده و گسسته خواهد شد (خطبه 169/5). در همان خطبه اشاره میکند که مردم باید از بدعتها دوری جویند و اسلام را یاری کنند و سوگند میخورد که اگر چنین نکنند، " سلطان اسلام "، یعنی اقتدار آن از دست ایشان خواهد رفت (خطبه 169/ 3؛ نیز نک: ابن میثم، 3/324؛ شوشتری، 10/45).
در نهج البلاغه، نقش اموال در حفظ این اقتدار بسیار حائز اهمیت است و بارها بر این نکته تأکید میشود که " اموال مسلمین " یا به طور اخص " فیئ مسلمین " باید از سوی زمامداران بهدرستی مدیریت شود و در مصارف خود عادلانه هزینه شود تا امور استوار باشد (خطبه 232/1؛ نامه 20/1؛ نامه 53/ 103؛ نامه 43/4؛ حکمت 270/1) و یکی از جدیترین نقدها بر اصحاب جمل، تعرض آنان به بیت المال مسلمین بوده است (خطبه 172/ 7-9).
در سنت سیاسی، اقتدار با یک قلمرو و طیفی از اتباع همراه است. در عبارت نهج البلاغه نیز گاه با اشاره به قلمرو اقتدار اسلام، بر این نکته تأکید میشود که سرزمینهای تحت حاکمیت اسلام تا دورترین نقاط آن باید پاس داشته شوند و این که سستی و تفرقه میان مسلمانان میتواند در تمامیت این قلمرو خلل وارد آورد (خطبه 238/5؛ قس: صحیفه سجادیه، دعای 27).
شعار " الاسلام یعلو و لا یعلی علیه" که به عنوان یک حدیث نبوی نقل میشود (ابنبابویه، منلا یحضر، 4/ 334؛ رویانی، 2/ 37؛ دارقطنی، 3/ 252) به صراحت در نهج البلاغه نیامده است، ولی از سوی شارحان از برخی از عبارات مانند " وثیق الارکان" بودن اسلام نزد خدا (خطبه 198) و " شرفی بالاتر از اسلام نیست " (حکمت 371) برداشت شده است (شوشتری، 12/ 383، 14/ 597).
در خصوص اتباع هم امر متبادر از اتباع حکومتی مبتنی بر اسلام، مسلمانان هستند، ولی در نهج البلاغه در طبقهبندی اتباع، بر اهمیت توجه و حسن سلوک با اهل ذمه در کنار مردم مسلمان نیز تأکید شده است (مثلاً نامه 53/ 42).
درون صف مسلمانان، در پاسخ به تشکیکهای مطرح شده از سوی خوارج، در کلامی منقول از حضرت خطاب به آنان گوشزد شده است که افراد به اعتبار گناهانی که مرتکب میشوند از دایره مسلمانی و تابعیت حکومت مسلمانان بیرون نمیروند و حقوق خود به عنوان عضوی از جامعه مسلمان و تابعی برای حکومت را از دست نمیدهند. در بخشی از این کلام در باره این افراد گفته میشود که " پیامبر (ص) آنان را به سبب گناهانشان مؤاخذه نمود و حق خدا را در باره آنان جاری نمود، اما ایشان را از سهم خود در اسلام محروم نساخت و نام آنان را از شمار اهل اسلام خارج نگردانید " (خطبه 127/5؛ برای توضیح، نک: خویی، 8/198؛ مغنیه، 2/246).
منابع: قرآن کریم؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابو الفضل ابراهیم، قاهره، 1379ق/1959م؛ ابنبابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (ع)، بیروت، 1404ق/1984م؛ همو، معانی الاخبار، بهکوشش علیاکبر غفاری، قم، 1361ش؛ همو، من لایحضره الفقیه، بهکوشش علی اکبر غفاری، قم، 1404ق؛ ابنماجه، محمد بن یزید، السنن، بهکوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1952-1953م؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، 1374-1375ق؛ ابن میثم بحرانی، میثم، شرح نهج البلاغة، تهران، 1362ش؛ خویی، حبیب الله، منهاج البراعة، تهران، 1358ش؛ دارقطنی، علی بن عمر، السنن، بهکوشش عبدالله هاشم یمانی، بیروت، 1386ق/ 1966م؛ رویانی، محمد بن هارون، المسند، بهکوشش ایمن علی ابو یمانی، قاهره، 1416ق؛ شریف رضی، محمد بن حسین، المجازات النبویة، بهکوشش طه محمد الزینی، قاهره، مؤسسة الحلبی؛ شوشتری، محمد تقی، بهج الصباغة، تهران، 1376ش؛ الصحیفة السجادیة الکاملة، به خط عبدالرحیم افشاری زنجانی، قم، 1404ق؛ فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، اصفهان، 1365ش؛ قمی، علی بن ابراهیم، التفسیر، بهکوشش طیب موسوی جزائری، نجف، 1386-1387ق؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، بهکوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1391ق؛ مسلم بن حجاج، الصحیح، بهکوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1955-1956م؛ مشکور، محمد جواد، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران، 1357ش؛ مغنیه، محمد جواد، فی ظلال نهج البلاغة، بیروت، 1358ش؛ نهج البلاغة، گردآوری شریف رضی، چاپ صبحی صالح، بیروت، 1387ق.