یا نور
انصار عنوانی است قرآنی که در ترکیبی دوگان در کنار مهاجران، در دو آیه قرآن (توبه آیه 100 و آیه 117) مورد اشاره قرارگرفته است. طبق روایتی از انَس خداوند طبق این آیات این واژه را برای دو قبیله اوس و خزرج که پیامبرخدا و مسلمانان را بعد از هجرت نصرت دادند برگزید (بخاری 6/144). نسب آنها به قبیلهای بسیار کهن و فراگیر به نام اَزْد میرسد که قرنها پیش از بعثت در اثر مجموعهای از رخدادهای سیاسی، اجتماعی و طبیعی از عربستان جنوبی مهاجرت و در شهر یثرب ساکن شدند (بهرامیان و پاکتچی، «ازد» 8/223-35). پیام پیامبر(ص) پس از بعثت به یثربیان نیز رسید و برخی از آنها اسلام را پذیرا شدند، سپس با پیمانعقبه که پیمانهایی است میان سران اوس و خزرج با پیامبر، زمینه مهاجرت نبی(ص) به یثرب را فراهم آوردند (ابن سعد 1/173-171). بعد از هجرت، انصار در صحنههای مختلف رخدادهای عصر نبوی حضور داشتند که معمولاً با لقب انصاری از آنها یادشده است.
انصار در عرصه مناسبات مرتبط با حضرت امیر(ع) نیز حضور داشته و در نهجالبلاغه در سه مسیر قابل پیجوییاند: واژه انصار و شخصیتهایی از آنان. علاوه بر این گفتارهایی در نهجالبلاغه وجود دارد که اشاره مستقیم به انصار یا افراد انصاری ندارند ولی مرتبط با حوادثیاند که انصار در آنها نقش برجستهای دارند و برخی شروح بدان اشارهکردهاند. در این مدخل بدین گفتارها نیز توجه شده است.
واژه انصار در نهجالبلاغه گاه در معنای لغوی به معنای نصرت دهندگان بهکاررفته (صالح 175 و 363 و 464 و 508) و گاه در اشاره به هویت گروه موردبحث که 8 بار آمده است و در میان انصاریها به این افراد اشاره مستقیم وجود دارد: ابوایوبانصاری، ابوالهیثمبنتَیِّهان، اسودبنقطبة، انسبنمالک، جابربنعبدالله انصاری، خزیمةبنثابت، سهلبنحنیف، عثمانبنحنیف، قیسبنسعد، نعمانبنبشیر و نعمانبنعجلان زُرَقی. با احصاء و بررسی انصار بر اساس دستههای یادشده میتوان این موضوع را در خطب، نامهها و حکمتها در سه سنخ اصلی دستهبندی کرد: الف. عبارات وصفی: سخنانی که امام بهنوعی به توصیف انصار پرداخته است؛ ب.عبارات نقشی: سخنانی که مرتبط با رخدادهای سیاسی-اجتماعی است که انصار در آنها نقش دارند. ج. عبارات اندرزی: اندرزهایی که مخاطب در آن فردی از انصار است.
الف. عبارت وصفی
سه مورد از اشارات مستقیم به انصار وصفی است که انصار در آنها به نیکویی یادشدهاند:
1. در خطبه کوتاه 238 به ایثار و ایمان انصار اشارهشده است. در این خطبه که در نکوهش حکمین جنگ صفین و اهل شام بیانشده شامیان مورد مذمت قرارگرفتهاند؛ آنها که از مهاجرین و انصار نیستند «لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ» و در ادامه اینگونه وصف شدهاند: «وَ لَا مِنَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ» (صالح 357). توصیفی که از انصار در این فقره آمده برگرفته از عبارت قرآنی «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمان" (حشر 9) است. اصل بَوَاء، برابرى و مساوات اجزاء در یک نقطه است برخلاف نبوة که منافات داشتن و گونهگون بودن اجزاء چیزى از یکدیگر است (راغب اصفهانی 1/158). به تعبیری صاف و مرتب کردن یک مکان را بواء«مىگویند، این تعبیر کنایه لطیفى است از این معنى که جمعیت انصار مدینه قبل از پیامبر(ص) و مهاجران وارد این شهر شدند و زمینههاى هجرت را فراهم کردند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه 23/516-517). ابنابیالحدید میگوید: معنای این عبارت آن است که انصار در دار الهجره و خانه ایمان مسکن گزیدند، البته در ایمان مثل منازل ساکن نمیشوند ولی چون آنها بر ایمان ثابت ماندند و آرام گرفتند آن را منزل و مُتّبوء برای ایشان نامیده است (ابنابیالحدید 13/ 311).
2. در اواخر خطبه طولانی 192 امام به ذم کوفیان پرداخته است. در این عبارات ضمن اشارهای نیکو به انصار و مهاجران، امام یادآور میشود که اگر به غیر اسلام پناه ببرید، کافران با شما نبرد خواهند کرد و آنگاه نه جبرئیل و نه میکائیل، نه مهاجر و نه انصار وجود ندارند که شما را یاری دهند (صالح 299).
3. در حکمت 465 نیز امام به بیان فضائل انصار پرداخته و عمل آنان را در پروردن اسلام و حمایت از آن، به تربیت کرّه اسب تشبیه کرده است. سپس خصلتهای آنها را بازگو کرده که عبارت است از: توانگرى، دستی بخشنده و زبانهای فصیح و گویا (صالح 557). ابنابیالحدید ذیل این عبارات روایاتی در مدح انصار جمعآوری و نیز به برخی سوابق و سخنان آنان اشارهکرده است از جمله آنکه انصار مىگفتند: اگر علىبنابیطالب(ع) میان مهاجران نبود ما خود را فراتر از این مىدانستیم که نام مهاجران را همراه نام ما بیاورند و آنان همتاى ما باشند ولى چهبسا که یکتن چون هزار بلکه چون هزارها شمرده مىشود. (ابنابیالحدید 20/185)
ب. عبارات نقشی
عمده بحث درباره انصار مبتنی بر نقشی است که آنها در ادوار سیاسی مرتبط با امیرالمؤمنین ایفا کردند که در سه مقطع قابل دستهبندی است: الف. حوادث مرتبط با دوره بعد از وفات پیامبر(ص) تا قتل عثمان؛ ب. بعد از قتل عثمان تا به خلافت رسیدن علی(ع)؛ ج. دوران خلافت علی(ع). باید در نظر داشت که در تبیین این بحث علاوه بر واژههای مستقیم انصار و افراد انصاری اشارات غیرمستقیم نیز موردتوجه قرارگرفتهاند.
1. حوادث مرتبط با دوره بعد از وفات پیامبر(ص) تا قتل عثمان
دو حادثۀ مهم در بازۀ زمانی وفات پیامبر تا خلافت امام، ماجرای سقیفه و نیز تشکیل شورای شش نفره برای انتخاب خلیفه بعد از عمر است. انصار در شکلگیری سقیفه نقش کلیدی داشتند. این حادثه با ورود سعدبنعبادهانصاری و جمعی از انصار به سقیفه شکل گرفت و درنهایت پس از مشاجرات میان آنها و مهاجران بشیربنسعدانصاری از نخستین بیعتکنندگان با ابوبکر بود (ابنابیالحدید 6/5-10). در خطبه کوتاه 67 امام به رد استدلال انصار در سقیفه پرداخته است که گفتند: «منا أمیر و منکم أمیر». علی(ع) سفارش پیامبر درباره نیکی به نیکان انصار و گذشت از بدکاران آنها را یادآوری و استدلال میکند که این حدیث حجت آنان برای قصدشانکه به دنبال تعیین امیری از خود بودند را باطل میکند، زیرا اگر زمامداری و حکومت در آنان بود سفارش کردن درباره آنها معنایی نداشت (صالح 97-98). ابنمیثم در شرح این عبارت میگوید: قضاوت عرف در چنین موردى این است که توصیه برای رعایت حال و شفاعت در حق مرئوس (افراد تحت سرپرست) به رئیس داده مىشود و هیچگاه به رعیت و افراد تحت قیمومیت و سرپرستى نمىگویند مراقب دولت و سرپرست خود باشید. بنا براین چون وصیّت در حق انصار شده است، امامت و خلافت حق آنها نیست. درواقع امام برهان خود را بهصورت قضیه شرطیهای بیان میکند که تالی آن نقض شده است (ابنمیثم 2/185). چنین استدلالی حتی بعدها برای اقناع سیاستمداری چون معاویه کافی بوده است. عمروبنسعیدبنعاص بعد از درگذشت پدرش نزد معاویه رفت. معاویه از او پرسید: پدرت دربارۀ تو به چه کسى سفارش کرده است؟ او گفت: پدرم به من دربارۀ دیگران سفارش کرده و درباره من به کسى سفارش نکرده است. معاویه این سخن او را پسندید و گفت: این نوجوان سخنآور و بلیغ است و ملقب به «اشدق» که به همین معناست شد (ابنابیالحدید 6/4؛ نویری 21/100). ابنابیالحدید ذیل خطبه 67 (متناظر با خ 66 در ابنابیالحدید) حدود 50 صفحه به شرح و تحلیل وقایع سقیفه، مناظرات انصار و مهاجران و تفاخرات بعدی میان آنها پرداخته است (ابنابیالحدید 6/3-52).
درباره بیعت انصار با خلیفه اول، اگرچه جمعی از آنها در بیعت با ابوبکر پیشقدم بودند ولی گزارشها حاکی از امتناع برخی یا پشیمانی گروهی دیگر از انصار است. آنها از علىبنابیطالب یاد میکردند و نام او را بلند بر زبان مىآوردند، درحالیکه او در خانه خود بود و پیش آنها نیامد (ابنابیالحدید 6/23) ذیل خطبه 26 نیز به نقل از ابوجعفرطبرى بیانشده که وقتی انصار، آرزوى رسیدن به خلافت را از دست دادند، همگان یا گروهى از آنها گفتند: ما جز با على با کس دیگرى بیعت نمىکنیم و نظیر این موضوع را ابناثیرموصلى هم در تاریخ خود آورده است (ابنابیالحدید 2/22، خویی 3/368-369). خطبه 26 از خطبی است که بخشی از آن مرتبط با ماجرای سقیفه است و امام در آن به فقدان یاران باوفا در کنار خود بعد از رسول خدا و نوشیدن جام تلخ حوادث اشاره میکند. در این خطبه اگرچه واژه انصار نیامده ولی به دلیل اهمیت نقش انصار برخی شارحان ذیل آن به این جماعت و مناسبات آنها نیز پرداختهاند، چنانچه اشاره شد.
معروفترین خطبهای که حضرت امیر(ع) به وقایع بعد از رحلت پیامبر(ص) پرداخته خطبه شقشقیه است که بر مفاهیمی چون پوشیدن ناحق ردای خلافت توسط خلفای سهگانه، بیان جایگاه خود نسبت به آنها و بیعت همگانی مردم با خود استوار است و بعضا شارحان ذیل این خطبه بهطور مبسوط به وقایع سقیفه و نقش انصار پرداختهاند (نقوی قائنی 2/156-182).
میان علی(ع) و معاویه مکاتبات متعددی ردوبدل شده است. در نامه 28 که سید رضی آن را یکی از نیکوترین نامههای امام میداند و پاسخی است به سخنان و دعاوی معاویه اشاراتی به انصار وجود دارد. پیشازاین معاویه در نامهای جسورانه به امام به طرفداری از خلیفه اول پرداخت و امام را متهم به طرفداری در قتل خلیفه سوم کرد. علاوه بر این با تعابیری تند وی را متهم به حسادت به ابوبکر و کراهت داشتن از خلافت عمر نمود (منقری 85-87؛ ابنابیالحدید 15/ 73-75). معاویه در نگارش این نامه اهداف مختلفی را مدنظر داشت از جمله آنکه میخواست با عیبجویی از علی(ع) و یادآوری ماجراهای خلافت ابوبکر و عمر، امام را ترغیب به بیزاری جستن از آنها کند تا معاویه آن را حجت نزد شامیان قرارداده و بتواند بدینوسیله آنها را به جنگ و شورش ترغیب کند. این مبتنی بر سفارشی بود که عمروعاص به معاویه کرده بود که برای علی نامهای بنویسد که در آن او را تحقیر کند، سبک بشمارد و به خشم وادار کند تا بتوانند در ناهنجار نمایاندن طریقه و روش ایشان آن را دستاویز قرار دهند (ابنابیالحدید 15/185-186). علی(ع) در نامه 28 متکی بر روشهای مختلف استدلال چون برهان و جدل به معاویه پاسخ داده و در آن ضمن بحثِ فضایل بنیهاشم سه بار به انصار اشارهکرده است. در قسمتی از نامه ضمن بیان فضل شهدای انصار و مهاجران از فضیلت شهدای هاشمی چون حمزه سیدالشهداء و جعفرطیار گفته است. در قسمتی دیگر امام از جریان سقیفه که رخدادی مورد تأیید معاویه است برای رد وی بهره برده است. در این گفتار امام متکی بر مقبولات خصم چنین استدلال میکند که وقتى انصار، خود را در امامت شریک دانستند و گفتند: یک امیر، از ما و یکى از شما، مهاجران با اتکا به سخنى منسوب به پیامبر استدلال کردند که امام باید از ما باشد زیرا ما از همان دودمان و شاخه همان درخت مقدس هستیم و با این دلیل بر انصار غالب شدند. حال اگر غلبه و پیروزى احتجاج مهاجران بر انصار، به دلیل خویشاوندیشان با رسولخدا(ص) باشد پس علی(ع) و خاندانش به این امر سزاوارترند و اگر به دلیل خویشاوندى نباشد، استدلال انصار، حاکم و ادعایشان براى امامت و پیشوایى به حال خود باقى است (ابنمیثم 4/442).
پیرامون شورای شش نفرهای که عمر برای انتخاب خلیفۀ بعد از خود در سال 23 ق. تعیین کرد، نقش انصار در مأموریت اباطلحه انصاری قابلپیگیری است. از اباطلحه نامی در نهجالبلاغه نیامده است اما شارحان ذیل خطبی چون خطبه شقشقیه که به این شورا اشاره دارد از وصیت عمر به اباطلحه نیز یادکردهاند. مأموریت وی این بود که همراه پنجاه نفر از انصار افراد شورا را در خانهای جمع کند تا خلیفه را تعیین کنند و برحسب تصمیمات مختلفی که میتوانست در این شورا رخ دهد، عمر مجازاتِ قتل امتناع کنندگان را نیز تعیین کرد (ابنمیثم 1/261؛ ابنابیالحدید 1/185-197).
یکی دیگر از وقایعی که با انصار مرتبط و در نهجالبلاغه نیز انعکاس یافته تضارب و اختلافی است که میان علی(ع) و عثمان در زمان خلافتش رخ داد. مغیرهبناخنس پسرعمه عثمان که فرزند پدری منافقصفت بود دراینمیان بیپروا دخالت و پاسخ تندی از امام دریافت کرد (صالح 193). زیدبنثابتانصاری نیز در این ماجرا نقش میانجی را ایفا کرد که در متن خطبه بدان اشاره نشده ولی ذیل شروح آمده است. امام در پاسخ زید خدا را ستایش کرد و بر پیامبر(ص) درود فرستاد و سپس سوگند یادکرد که اعتراض و رد اوامر عثمان را خوش ندارد مگر در مواردی که حقی از حقوق الهی زایل میشود که دیگر در توانش نیست سکوت کند (ابنابیالحدید 8/302؛ مکارم شیرازی، پیام امام 5/493).
2. بعد از قتل عثمان تا به خلافت رسیدن علی(ع)
انصار نقشی مهم و کلیدی در به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین داشتهاند. هرچند این حضور در کنار مهاجرین و سایر اقشار این رخداد را رقم زد. در خطبهها و نامههای مختلفی امام به حضور تودۀ مردم در بیعت با ایشان اشاره میکند از جمله در خطبههای 54، 137 و 229. ذیل خطبه 54 ابنابیالحدید به حضور انصار و برخی فعالیتهای آنان در ماجرای بیعت اشارهکرده است (ابنابیالحدید 4/8). بعدازاین بیعت در مدینه که امالقرای جهان اسلام بود امام خواهان بیعت با سایر شهرهای اسلامی شد، از جمله در برخی مکاتباتش با معاویه اهل شام را به بیعت فراخواند. یکی از آن مکاتبات، نامهای است که بعد از جنگ جمل توسط جریر بن عبدالله بَجَلی به معاویه ارسال شد که با تفاوتهایی اندک در منابع تاریخی آمده است (بهعنوان نمونه نک. منقری 57-58، برای مطالعه و تحلیل این نامه نک. محمد جانی پور 131-140). سید رضی نیز در نامه 6 به قسمتهایی از آن اشارهکرده که در آن بر اجماع انصار و مهاجران در خلافت ایشان تأکید شده و این مسئله مبنایی برای استدلال بر ضد دعاوی معاویه که از بیعت امتناع میکرد قرارگرفته است. امام به اهمیت شورای متشکل از مهاجرین و انصار تأکید میکند و بر آن است که ابوبکر و عمر و عثمان بهنوعی با بیعت آنها محقق شده است. حال همین اصناف که آن روز با خلفای پیشین بیعت کردند امروز با علی(ع) بیعت کردهاند و همانطور که کسانی که در آن بیعتها حضور داشتند نمیتوانستند خلیفهای دیگر انتخاب کنند و غایبان نیز باید همین انتخاب را میپذیرفتند، امروز نیز نباید به دستاویز جدیدی متوسل شوند. (صالح 365-366) استدلال امام در این سخن یک قیاس جدلى است که مبتنی بر مسلمات طرف مقابل بر ضد وى اقامه میکند. معاویه از طرفداران خلافت خلفای پیشین بود و چگونگى گزینش آنها مورد تأییدش بود. این در حالى است که این گزینش بهصورتی گستردهتر با اجماعی متکی بر خواست توده و نخبگان در مورد خلافت على(ع) واقعشده بود و بنابراین معاویه نمىتوانست با این استدلال در حقانیت ایشان بهمخالفت برخیزد (مکارم شیرازی، پیام امام 9/80).
3. دوران خلافت علی(ع)
نقش انصار را در دوره حکومت امام میتوان در انتخاب کارگزاران و جنگهای سهگانه پیجویی کرد. درباره کارگزاران نام نعمانبنعجلانزُرَقیانصاری در نهجالبلاغه به سبب نامهای آمده است که امام بهموجب آن عمر پسر ابوسلمهمخزومى که والى بحرین بود را برداشت و نعمان را بهجای او گماشت (صالح 414). امام در این نامه به کارگزار پیشین اطمینان خاطر داده که این تغییر منصب به دلیل سرزنش یا کوتاهی وی نیست بلکه به اقتضای تدابیر سیاسی است. نعمانبنعجلان شاعری فصیحگو در میان انصار و از حامیان علی(ع) بود و اشعاری از وی در این راستا ثبتشده است.(منقری 365؛ ابنابیالحدید 1/149).
بخشهای مختلفی از نهجالبلاغه در بستر جنگها رقم خورده و خودبهخود مستقیم یا غیرمستقیم به فردی از انصار یا جماعتی از آنها نیز مربوط میشود؛ زیرا انصار بهعنوان حامیان جدی آن حضرت نقش کلیدی در این رخدادها داشتند. بسیاری از سران انصار در این جنگها حضور فعالی داشتند و برخی از آنها نیز در همین نبردها به شهادت رسیدند که اینک بدانها میپردازیم.
جنگ جمل: در مقدمات جنگ جمل سران قبایل انصار همچون قیسبنسعدبنعبادهانصاری با اظهار وفاداری به امیرالمؤمنین علاوه بر آنکه پشتیبانی خود را از او اعلام کرد، مردم را نیز به پیوستن به سپاه علی(ع) تشویق میکرد (مفید، الجمل 246). این منصوبِ امام برای استانداری مصر و سپس آذربایجان(ابنسعد 6/121-122؛ یعقوبی 2/202)، از کِبار شیعه و محبین علی(ع) بود.
عثمانبنحنیفانصاری که در دو نامه از نهجالبلاغه مخاطب است (ک 4 و 45 (نک. عبارات اندرزی)) جزو اولین گروه کارگزاران علی(ع) بود که به بصره اعزام شد (طبری 4/442). او از اعضای شرطةالخمیس و نیز دوازدهنفری بود که به خلافت ابوبکر اعتراض کرد (برقی 4؛ محمدهادی امینی 1/271). در آغاز ماجرای جمل زمانی که عایشه و یارانش قصد بصره را داشتند گفتگوها و حوادث مختلفی میان آنان و عثمانبنحنیف و نمایندگانش رخ داد که منابع تاریخی بهتفصیل آنها را بیان کردهاند (بهعنوان نمونه نک. مفید، الجمل 273-284) اختصار آن چنین است که در فتنه جمل یاران عایشه او را به خروج علیه علی(ع) همراه خود دعوت کردند و عثمان امتناع کرد. سپس آنها موی سر و ریش و ابروانش را کندند و اجازه دادند که برود. او به علی(ع) ملحق شد و در جنگ جمل حضور داشت. بعد از آن تا زمان معاویه که رحلت کرد ساکن کوفه بود (زرکلی 4/ 205).
هنگامیکه اصحاب جمل به سرزمین بصره رسیدند و تصمیم به جنگ گرفتند، عثمانبنحنیف نامهاى به امام نوشت و وى را از وضع آنان آگاه کرد و امام (ع) پاسخ داد. برخى گفتهاند امیر لشکرى که این نامه را، حضرت خطاب به او نوشته، عثمانبنحنیف بوده است (ابنمیثم 4/349). این نامه زوایایی از اندیشه سیاسی امام را آشکار میکند؛ از جمله به مفهومی همچون آیه 61 انفال اشاره میکند که اگر دشمنان به صلح گراییدند شما نیز از آن استقبال کنید، بدین معنی که امام در پی فرصت است که از جنگ اجتناب شود. همچنین شرکت در نبرد را امری غیر تحمیل کردنی بر مردم میداند و برآنست که نباید کسی را با اجبار در آن وارد کرد (صالح 366).
حکمت 311 نیز با جنگ جمل و فردی از انصار مرتبط است. علی(ع) از انسبنمالکانصاری که ده سال خادم النبی بود میخواهد که نزد طلحه و زبیر به بصره برود تا سخنی را که از پیامبر درباره آنان شنیده به ایشان یادآور شود. امام به شیوههای مختلفی برای آگاهسازی مخالفانش بهره میجست تا کار به نزاع نکشد. انس از این کار با این بهانه که آنرا فراموشکرده است سر برتافت و امام در صورت دروغگویی وی را مورد نفرین قرارداد (صالح 530). سخن پیامبر این بود که شما دو تن با على جنگ خواهید کرد درحالیکه نسبت به او ستمکارید (ابنمیثم 5/399).
با مقاومت و رشادتهای انصار در جنگ جمل عاقبت این جنگ با پیشدن شتر عایشه به نفع سپاه علی(ع) به پایان رسید. انصار علاوه بر حضور فعال در جنگ، با شعر و رجزخوانیهای خود حمایت بیدریغ خود را از امامت اظهار میداشتند (برای نمونه نک. ابنابیالحدید 1/143-147).
جنگ صفین: در حوادث مرتبط با جنگ صفین در نهجالبلاغه به شمار بیشتری از انصار چون ابوایوبانصاری، ابوالهیثمبنتَیِّهان، خزیمةبنثابت، سهلبنحنیف، عثمانبنحنیف، قیسبنسعد و نعمانبنبشیر اشارهشده است.
سهلبنحنیف برادر عثمان از اعضای شرطةالخمیس و مدافعان علی(ع) بود (برقی 4؛ محمدهادی امینی 1/271). هنگامیکه على(ع) از مدینه عازم بصره شد، او را جانشین خود کرد. سهل در مدینه بود تا اینکه جنگ جمل به پایان رسید و پس از مدتی آهنگ جنگ صفین نواخته شد (بلاذری 2/222 و 300). در این شرایط برخی حامیان معاویه از مدینه فرار کردند تا به وى ملحق شوند. این امر موجب تأسف و ناراحتی سهل شد. علی(ع) از این امر باخبر شد و نامهای بهمنظور تسلای این یار باوفای انصاری نوشت که بیانگر توجه امام به شئون مختلف احوالات کارگزارانش است (صالح 461). چنانچه امام در نامهاش به عثمانبنحنیف وی را از تحمیل بر مردم برای شرکت در جنگ حذر داده بود در نامه به سهل نیز امر به ایجاد رعب و تحکم برای جلوگیری از فرار بهسوی خصم نکرد زیرا آنها علیرغم شناخت عدالت مسیری دیگر گزیدند و خودخواسته را تدبیری نیست. امام سهلبنحنیف را دوست داشت و وقتی پس از بازگشت از جنگ صفین، در کوفه از دنیا رفت در رثایش فرمود: لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ؛ اگر کوهى مرا دوست بدارد هرآینه از هم بپاشد. تهافت یعنی تکهتکه افتاد و این مبالغه در فزونى مصائب و گرفتاریای است که به امام (ع) و دوستانش مىرسد (ابنمیثم 5/298).
خطبۀ 46 دعای امام هنگام عزیمت به شام است که ذیل آن شارحان برخی وقایع حرکت به صفین را آوردهاند، از جمله سخنانی که در وفاداری نسبت به امام توسط یاران آن حضرت بیان شد. چنانچه سهلبنحنیف اطاعت و استواریش را به امام اظهار داشت چه جنگ باشد و چه صلح و بیان کرد اندیشۀ ما اندیشۀ توست و ما دست راست تو هستیم (منقری 93؛ ابنابیالحدید 3/173). معاویه که از حمایت انصار از علی(ع) بهشدت ناراحت بود نعمانبنبشیر و مسلمةبنمُخَّلد - تنها انصاریهایی که به او پیوسته بودند- را فراخواند و نزد آنان از محنتافزا بودن انصار گفت که چگونه یکهسواران شامی را ترساندهاند و بسیاری به دست آنها کشتهشدهاند. قیسبنسعد از کسانی بود که هرروز برای انصار سخنرانی و آنها را به حمایت از علی(ع) تشویق میکرد. او پس از شنیدن خبر سخنان معاویه انصار را جمع کرد و در حقانیت راهی که میروند و باطل بودن معاویه سخن گفت (منقری 445-448؛ ابنابیالحدید 8/84-87).
بیان تاکتیکهای رزمانفرادی و سفارشهایی معنوی برای یاران از دیگر گفتارهای مرتبط با جنگ صفین است که در خطبه 124 آمده است. اگرچه به انصار در این خطبه اشارهای نشده ولی ابنابیالحدید ذیل آن بهطور مبسوط بخش دیگری از وقایع صفین و فعالیتهای انصار را نقل کرده است (ابنابیالحدید 8/9-102).
نعمانبنبشیرانصاری که پیشتر از وی یاد شد از انصاریهایی است که خطبه 39 مرتبط با وی در نهجالبلاغه انعکاس یافته است. نعمان اولین مولود انصار بود که بعد از هجرت پیامبر به مدینه به دنیا آمد ولی نیک سرانجام نشد. او به سلک چاکران بنیامیه درآمد و بعدازاین که به ابن زبیر پیوست به دست مروانیان کشته شد (ابناثیر، اسدالغابة 4/550-552؛ ابنابیالحدید 2/301-303) در زمان علی(ع) وی یکی از فرماندهان سپاه معاویه بود و وقتی خبر حملهاش به عین التمر در غرب کوفه به امام رسید، بر منبر رفت و از مردم کوفه برای کمک به مردم آن دیار دعوت کرد؛ اما آنها سهلانگاری کردند و تعداد کمی آماده شدند. این امر سبب ایراد این خطبه گلایهآمیز و پر سرزنش امام نسبت به کوفیان شد.
از دیگر خطب مرتبط با صفین که نام انصاریها در آن ذکرشده خطبه 182 است که خطبهای طولانی و دربرگیرنده مضامین مختلفی است و توسط نوفبنبکّالی از یاران امام روایتشده است. این خطبه بعد از جنگ صفین ایرادشده و در اواخر آن، امام از برخی اصحابش همچون ابوالهیثمبنتَیِّهان و خزیمةبنثابت با نوعی حسرت و آرزومندی یاد میکند. نام این افراد ذیل خطب دیگری نیز آمده از جمله خطبه دوم که بعد از بازگشت از صفین در سال 38 ق. ایراد و در انتهای آن در بیان منزلت آل محمد به ولایت و وصایت این خاندان اشارهشده است. شارح معتزلی پس از بحث پیرامون این موضوع، برخی اشعار انصار چون ابنتیهان و خزیمة را در وصایت علی(ع) ذکر کرده است (ابنابیالحدید 1/143 و 145). ابوالهیثممالکبنتَیِّهان از نقبای دوازدهگانه یثرب در بیعت عقبه بود و پیش از هجرت اسلام آورد. با امیرمؤمنان علیهالسّلام در جنگ جمل و صفین، حاضر بود و در صفین شهید شد. در گزارشی نیز وی مدتی بعدازاین جنگ از دنیا رفت (مفید، الامالی 154-155؛ ابنحجر 7/365-366) وی یکى از راویان حدیث غدیر است ( عبدالحسین امینی 1/387). خزیمةبنثابتانصارى، معروف به «ذو الشهادتین» است و پیامبر(ص) در داستان مشهورى گواهى او را معادل گواهى دو مرد قرارداد. خزیمه هموست که از پیامبر شنیده بود که مىفرمود: «عمار را گروه ستمگر خواهد کشت». در جنگ صفین این عبارت را تکرار میکرد و همراه علی(ع) جنگید تا شهید شد (کشی 260-265؛ ابنعبدالبر 2/448). امام در خطبه 182 سراغ چنین یاورانی را میگیرد که کجایند برادران من؟ آنها که خونشان در راه حق ریخته شد و امروز نیستند تا خوندل بخورند. سپس دیگربار آن ایثارگرانی که اینک در سرای امن الهی جای گرفتهاند را صدا میکند: أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ اِبْنُ اَلتَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو اَلشَّهَادَتَیْن؟ بعدازاین سخنان امام دست به ریش مبارک میگیرد و زمانی طولانی میگرید و سپس به بیان برخی صفات آنها میپردازد.
عبارات پایانی این خطبه به نقل از نوف نشان میدهد که این خطبه مربوط به هفته آخر عمر امیرالمومنان است؛ زیرا امام فرماندهان جنگ با معاویه یعنی حسین(ع) و دو تن از انصار یعنی ابوایوبانصاری و قیسبنسعد را تعیین میکند ولی این سپاه به خاطر ضربت ابن ملجم هرگز بهسوی معاویه رهسپار نمیشود. در انتهای خطبه، نوف حال یاران علی(ع) را چون گوسفندانی توصیف میکند که شبان خود را ازدستداده و گرگها از هر سو برای آنان دهانگشودهاند. (صالح 263-264).
جنگ نهروان: در جنگ نهروان هیچیک از انصار در سپاه مقابل حضور نداشتند و در حمایت از علی(ع) استوار و بیباک بودند. در این جنگ ابوایوبانصاری فرماندهی سوارهنظام و ابو قتادهانصاری فرماندهی پیادهنظام و قیسبنسعد فرماندهی انصار و مردم مدینه را به عهده داشتند. همچنین پرچم امان به دست ابوایوبانصاری بود و در گوشهای از میدان خوارج را به آمدن در زیر این پرچم تحریض میکرد (ابناثیر، الکامل 3/345-346). به عبارتی امام در میدان جنگ نیز صحنهای را برای بازگرداندن دشمنانش تعبیه کرده بود. خطبۀ 36 سخنان امیرالمؤمنین دربارۀ خوارج است که شارحان ذیل آن بخشی از وقایع نهروان را بیان کردهاند (بهعنوان نمونه نک. ابنابیالحدید 2/265-283؛ نقوی قائنی 6/148-164).
3. عبارات اندرزی
برخی عبارات نهجالبلاغه که بر انصار ناظر است سفارشها و اندرزهای امام است. نامۀ ۵۹ از نامههاى علی(ع) است به فرمانده سپاهش، اسودبنقطبه، در حُلوان که در جنوب شهر سر پل ذهاب امروزی است (دشتی 960). امام از کارگزار خود خواستار اجرای عدالت و رعایت حق بهطور یکنواخت در کار مردمان است. توصیه علی(ع) برای چنین اصنافی، تلاش بیواهمه از خستگی است زیرا آنچه در این راه نصیب فرد میشود بیش از نیروی بدنی است که از وی زایل میشود (صالح 449).
نامه 45 نهجالبلاغه خطاب به حاکم بصره است. به عثمانبنحنیف که به مهمانی متمولان فراخوانده شد و او در آن ضیافت شرکت کرد (صالح 416-420). این نامه در متنی در حدود سه صفحه متضمن توصیههایی راهبردی و جدی برای نوع زندگی حاکمان و مسئولین جامعه است. امام امارت بر مؤمنین را برای کسی سزاوار میداند که در تلخیهای روزگار با مردم شریک و در سختیهای روزگار الگوی آنان باشد.
جابربنعبداللهانصاری از دیگر مخاطبان انصاری در اندرزهاست. وی همراه پدرش در بیعت عقبه دوم شرکت داشت و از صحابی همراه پیامبر بود. با علی(ع) نیز در جنگ صفین حضور داشت (ابنعبدالبر 1/219-)220. او که از دوستداران اهلبیت بود و تا امام باقر(ع) را درک کرد (منسوب به مفید، الاختصاص 62-63). در حکمت 372 امام به جابر توصیههایی راهبردی برای قوام دین و دنیا دارد که اصناف مختلفی را در برمیگیرد: عمل به علم برای عالمان، سرباز نزدن از آموختن برای جاهلان، بخل نورزیدن برای بخشش گران و نفروختن آخرت برای فقیران (صالح 541).
مهدیه پاکروان
زهرا سالاریان
منابع:
ابناثیر، علىبنمحمد، اسد الغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، 1409 ق.
ابناثیر، علىبنمحمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر/ دار بیروت، 1385 ق.
ابنحجر عسقلانى، احمدبنعلى، الاصابة فى تمییز الصحابة، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415 ق.
ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418 ق.
ابنعبدالبر، یوسفبنعبدالله، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب،به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412 ق.
ابنمیثم، میثمبنعلی، شرح نهج البلاغة، تهران، دفتر نشر الکتاب، 1404 ق.
امینى، عبد الحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، چاپ اول، 1416 ق.
امینى، محمدهادى، أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام و الرواة عنه، بیروت، دار الکتاب الإسلامى، چاپ اول، 1412 ق.
بخاری، محمدبناسماعیل، صحیح، قاهره، دار الطباعة العامرة، وزارة الاوقاف، چاپ دوم، 1410 ق.
برقى، احمدبنمحمد، الرجال، به کوشش محمدکاظم میاموى، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1342.
بلاذری، احمدبنیحیی، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417 ق.
بهرامیان، علی و احمد پاکتچی، «ازد»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران 1367، ج 8.
جانی پور، محمد، اخلاق در جنگ (تحلیل محتوای مکاتبات امیرالمومنین علی(ع) و معاویه)، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1390.
راغب اصفهانى، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، به کوشش صفوان عدنان داوودی، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1412 ق.
زرکلى، خیرالدین، الأعلام، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989 م.
سید رضی، نهج البلاغة، به کوشش صبحی صالح، قم، مؤسسة دار الهجرة، 1414 ق.
سید رضی، نهج البلاغة، ترجمۀ محمد دشتی، قم، ۱۳۷۹.
طبری، محمدبنجریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق.
کشی، محمدبنعمر، اختیار معرفة الرجال، تلخیص ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، به کوشش مهدی رجائی و محمدباقر میرداماد، موسسة آل البیت( علیهم السلام) لإحیاء التراث، چاپ اول، 1404 ق.
منسوب به مفید، محمدبنمحمدبننعمان، الإختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق.
مفید، محمدبنمحمدبننعمان، الامالى، به کوشش حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم، کنگرۀ شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق.
مفید، محمدبنمحمدبننعمان، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق.
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، پیام امام امیر المؤمنین علیه السلام، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1375.
مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دار الكتب الاسلامیة، چاپ دهم، 1371ش.
منقری، نصربنمزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، المؤسسة العربیة الحدیثة، چاپ دوم، 1382 ق، افست قم، کتابخانۀ عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1404 ق.
نقوی قائنی، محمدتقی، مفتاح السعادة، تهران، مکتبة المصطفوی، 1440 ق.
نویری، احمدبنعبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة، چاپ اول، 1423 ق.
هاشمی خویی، حبیبالله، منهاج البراعة، به کوشش حسن حسن زاده آملی و دیگران، تهران، مکتبة الاسلامیة، 1400 ق.
یعقوبی، احمدبنابىیعقوب، تاریخ، بیروت: دار صادر، افست قم، مؤسسۀ نشر فرهنگ اهل بیت(ع).