پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ ۱۸:۵۶

جزییات مقاله

برهان

 
باسمه تعالی
دائرة المعارف نهج البلاغه ـ برهان

شناسه:
برابر با دلیل روشن و قاطع، و اصطلاحی کلیدی در منطق و فلسفة اسلامی. در معارف نهجالبلاغه، مُبیّنِ حقیقت آشکار و بیپرده است.
متن:
«برهان» واژهای عربی است که در معانی «حجّت» (ابناثیر 1/122؛ الطریحی 6/213، ذیل بره)، «دلیل» (ابناثیر 1/122، ذیل بره)، «بیان» (الطریحی 6/213، ذیل برهن)، «بیان و ایضاح حجّت» (الفراهیدی 4/49؛ ابنمنظور 13/476؛ راغب اصفهانی 121، ذیل بره)، و «حجّت قاطع بیّن» (ابنمنظور 13/51، ذیل برهن)، به کار رفته است. در باب ریشهشناسی این واژه، اختلافی در برخی از کتابهای لغت گزارش شده است: برخی آن را مصدر ثُلاثی مجرّد از مادّة «بره» معرفی کرده و «ن» را زائد خواندهاند، امّا گروه دیگری معتقدند که این واژة، از ریشة رباعی «بَرْهَنَ یُبَرْهِنُ بَرْهَنَة» ساخته شده است (ابنمنظور 13/476، ذیل بره). بعید نیست که اصل این واژه، مصدر «بَرِهَ یَبْرَهُ» به معنای «سفید یا روشن شدن» بوده، سپس دربارة هر سخن واضح یا شیء آشکاری که هیچ ابهام و پوشیدگی در آن نیست به کار رفته و پس از آن، فعل رباعی «بَرْهَنَ یُبَرْهِنُ» به صورت اشتقاق انتزاعی مشتق شده است (المصطفوی 1/262). در متون فارسی، علاوه بر «برهان»، برابرهای دیگری چون «حجّت واضح و روشن»، «دلیل قاطع» (دهخدا 3/4045؛ زمانی 272)، «آشکار» (شهیدی 154)، «آشکاری» (شرقی 152)، «روشنی» یا «روشنایی» (آشتیانی و امامی 2/153؛ آقامیرزایی 161)، «راهنما» (دشتی 297)، و «نشانه» یا «نشانگر» (انصاری قمی 1/28 و 61؛ ناظمزادة قمی 22 و 294) برای این واژه به کار رفته است.
در نهضت ترجمه، از یک سو واژة «برهان» به عنوان معادلی برای «اَپودیکسیس» در منطق ارسطو، و از سوی دیگر به مثابه نام یکی از ابواب کتب منطقی و صناعات خمس، در برابر «آنالوطیقای دوم» یا «تحلیلات پسین» در مجموعة ارغنون ارسطو، از سوی مترجمان جهان اسلام برگزیده شد (افنان 27-28). اصطلاح منطقی «برهان» گاه دربارة مطلق استدلال و گاه دربارة گونة خاصّی از استدلال قیاسی به کار میرود (شیخ 36) امّا بیش از هر چیز، توصیف کنندة صورت استدلالی معتبری است که با اتّکا به مقدّمات یقینی، ضرورتاً به نتیجهای یقینی میانجامد (ابنسینا، نجات ... 126؛ طوسی 360). در کتب منطقی مسلمانان، عنوان «برهان» دربارة سه گونه استدلال به کار رفته است: برهان لمّی، برهان إنّی، و برهان خلف. اگر در استدلال قیاسی مستقیم، حدّ وسط که علّت اثبات ذهنی حدّ اکبر برای حدّ اصغر (مفاد عقد) است، علّت ثبوت خارجی حدّ اکبر برای حدّ اصغر نیز باشد، برهان لمّی شکل میگیرد امّا اگر چنین نباشد، بلکه 1ـ حدّ وسط معلولِ ثبوت خارجی اکبر برای اصغر باشد، یا 2ـ حدّ وسط و تحقّق خارجی اکبر برای اصغر، هر دو ملازم و معلول علّتی یگانه باشند، برهان إنّی شکل میگیرد که در حالت اوّل، دلیل نام دارد و در حالت دوم، برهان إنّ مطلق (ابنسینا، شفا ... 3ـ البرهان/79؛ طوسی 362). گاه به اختصار گفته میشود که برهان لمّی، استدلال از علّت به معلول است و چون علاوه بر وجود خارجی مفاد عقد، چرایی تحقّق خارجی آن را تبیین میکند، به «لمّی» (مأخوذ از «لِمَ» به معنای چرا) معروف شده، ولی برهان إنّی، استدلال از معلول به علّت است و چون صرفاً از تحقّق خارجی علّت و نه چیستی آن خبر میدهد، به «إنّی» (مأخوذ از «إنّ» به معنای ثبات و هستی که در برابر «اُن» یونانی است (الفارابی 61)) مشهور شده است (الجرجانی 20). امّا قیاس یا برهان خُلْف (در خوانش مشهور) یا «خَلْف» به ترجیح ابنسینا (ابنسینا، شفا ... 2ـ القیاس/411)، استدلال قیاسی نامستقیم یا بازگشتی است که در فرض صحّت مقدّمات، با ابطال نقیضِ گزارة مطلوب و اتّکا به اصل امتناع تناقض، درستی گزارة مطلوب را نتیجه میدهد (ابنسینا، شفا ... 2ـ القیاس/408-410). از نظر منطقدانان، اقامة برهان مستقیم، ارزش معرفتی بیشتری نسبت به برهان خلف دارد (ابنسینا، شفا ... 3ـ البرهان/244؛ ابنرشد 123)، و از آن میان، برهان لمّی همواره مفید یقین تامّ و دائمی است امّا دربارة حصول یقین از طریق برهان إنّی اختلاف نظر است. عموم منطقدانان بر این باورند که برهان إنّی، تنها علم اجمالی به علّت را نتیجه میدهد و مفید یقین تامّ نیست امّا ابنسینا و بعضی دیگر معتقدند که برخی از اقسام برهان إنّی مفید یقین تامّ است (ابنسینا، شفا ... 3ـ البرهان/85-92؛ طوسی 357-358؛ صدرالدین شیرازی 6/177-178؛ میرداماد 223). آشکار است که کاربرد منطقی واژة «برهان» با کاربرد لغوی آن به معنای حجّت و دلیلِ روشن مرتبط است، و از آن أخصّ است. این واژه، در مجموعة علوم اسلامی أعمّ از تفسیر، اصول، فلسفه و کلام، بارها به کار رفته و در موارد استعمال، گاه معانی منطقی و خاصّ آن مدّ نظر است، و گاه معنای لغوی.
در متون اصلی و پایة معارف اسلامی، واژة «برهان» 8 بار به صور مختلف در قرآن کریم به کار رفته (نک: عبدالباقی 165، ذیل برهان/برهانکم/برهانان)، و در جوامع روایی و متون احادیث نیز بارها و بارها یافت میشود. در کلمات نقل شده از امیرالمؤمنین علی(ع) نیز این واژه و صورت فعلی آن بارها ثبت شده (محض نمونه، نک: خوانساری 1/133؛ 2/10؛ 3/369؛ 4/196؛ 5/257؛ 6/40؛ محمودی 1/410؛ 3/474؛ میرجهانی طباطبایی 1/214؛ 3/286؛ موسوی 443 و 836) امّا در نهجالبلاغه، این واژه به صورت مفرد و در 8 فقره تکرار شده که از آن میان، چهار مورد به صراحت در توصیف شریعت اسلام یا قرآن کریم است: «فَجَعَلَهُ أَمْناً ... وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ» (خ106/153)؛ «فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ وَثِیقُ الْأَرْکَانِ رَفِیعُ الْبُنْیَانِ مُنِیرُ الْبُرْهَان» (خ198/314)؛ «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ نُوراً ... وَ فُرْقَاناً لَا یُخْمَدُ بُرْهَانُه» (خ198/315)؛ «جَعَلَهُ اللَّهُ ... وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِه» (خ198/316)، و در سه مورد نیز قابل تفسیر و انطباق بر آن دوست: «ابْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضِی‏ءِ وَ الْبُرْهَانِ الْجَلِیِّ» (خ161/229)؛ «نَحْمَدُهُ عَلَى عَظِیمِ إِحْسَانِهِ وَ نَیِّرِ بُرْهَانِهِ» (خ182/260)؛ «وَ مُبْتَدِعٌ بِدْعَةً لَیْسَ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّةٍ وَ لَا ضِیَاءُ حُجَّةٍ» (خ176/254). یک مورد نیز در وصف پرتو خورشید آمده است: «وَ تَتَّصِل بِعَلَانِیَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا» (خ155/217).
از دیدگاه نهجالبلاغه، برهان پروردگار و خالق عالمیان درخشنده و پرفروغ است. برخی از شارحان، برهان درخشندة خداوند را دلایل واضحی معنا کردهاند که خدای تعالی برای شناخت ذات و صفات خود و قدرت ابداع و خَلقش قرار داده است (قطبالدین راوندی 2/184؛ قطبالدین بیهقی کیذری 2/114؛ هاشمی خوئی 10/303؛ حسینی شیرازی 3/90) امّا برخی دیگر آن را علوم و معارف بدیهی معرفی کردهاند که خداوند در عقول آدمیان قرار داده تا از طریق آنها مسائل نظری توحید و عدل او را بشناسند (ابنابیالحدید 10/80). برخی نیز گفتهاند مقصود، آشکار کردن برهان خداوند در صُنع مُتقَن و محکمش و نیز بر لسان پیامبران است تا انسانها را در راه راست الاهی به سوی بهشت هدایت کنند (ابنمیثم، شرح ... 3/384). با توجه به این مطالب، برخی برهان را به «آیه» تفسیر کرده و آیاتی از قرآن را که به برشمردن آیات الاهی در هدایت انسان اختصاص دارد، به منزلة مصادیق برهان نیّر ذکر کردهاند (شوشتری 1/350-351).
در منطق نهجالبلاغه، شریعت اسلام و کتاب آسمانی آن عین حقیقت و صدق است و قرآن کریم، همانا برهان درخشندة اسلام است. لذا حجّتی قاطع و برهانی آشکار در دست مسلمانان است، و کسی که در پرتو اندیشة اسلامی میاندیشد و عمل میکند، بر اساس بیّنه و دلیل رفتار میکند (جعفری 18/286؛ ابنمیثم، شرح ... 3/30 و 290 و 456؛ هاشمی خوئی 12/294؛ شوشتری 2/223؛ انصاریان 1/357؛ 2/118؛ ابنمیثم، اختیار ... 339 و 389؛ صوفی تبریزی 1/513)، و در پرتو احتجاج به مبانی آن، بر خصم پیروز میشود (حسینی شیرازی 2/155؛ مغنیة 2/120). این مطلب، مورد تأیید قرآن کریم است (شوشتری 12/344؛ هاشمی خوئی 7/258؛ جعفری 18/287). براهینی در قرآن کریم یافت میشود که فارق بین حقّ و باطل هستند و خاموش نمیشوند (ابنمیثم، شرح ... 3/458؛ هاشمی خوئی 12/305)، یعنی نمیتوان آنها را باطل یا تعطیل کرد؛ چون موافق با عقل هستند (موسوی 3/413)، بلکه ابدی و دائمی هستند (حسینی شیرازی 3/273).
در ترجمههای متعدّد نهجالبلاغه به زبان فارسی، مترجمان معمولاً معنا و مفهوم لغوی «برهان» و لوازم آن را به کار گرفتهاند امّا در برخی از شروح گوناگونی که دربارة این کتاب به رشتة تحریر درآمده، گاه مشاهده میشود که محقّقان از اصطلاح منطقی برهان و ویژگیهای آن که از شاهد و دلیل أخصّ است و در کنار خطابه و جدل قرار دارد، بهره بردهاند (ابنمیثم، شرح ... 3/30-31). علاوه بر این مطلب، با توجّه به گرایشهای فکری محقّقان و رویکردهای عقلی ـ فلسفی آنها به معارف نهجالبلاغه و نیز پذیرش اعتبار و رجحان استدلال منطقی در بازنمایی و سخن گفتن از حقایق، مشاهده میکنیم که در برخی از شروح یا کتب تحقیقی که در باب نهجالبلاغه نگارش یافته، محقّقانی تلاش کردهاند تا از معارف آن در اقامة برهان بر موضوعات مختلف جهانشناسی، معرفتشناسی، الهیّات و فرجامشناسی و ... استفاده کنند (محض نمونه، نک: ابنابیالحدید 1/74-75؛ 13/73 و 81؛ 19/25؛ هاشمی خوئی 1/321-324؛ کمرهای 21/316-317؛ رشاد 1/325-328؛ 2/38-40 و 22-32)، و گاه حتّی دیده میشود که برخی از عبارتهای این کتاب را در قالب استدلالهای منطقی خلف یا قیاس مستقیم توصیف کردهاند. از این منظر، کتاب شرح نهجالبلاغه اثر ابنمیثم بحرانی حائز اهمیّت است (برای یک نمونة عالی، نک: ابنمیثم، شرح ... 4/151-182؛ نیز نک: همان 1/119-130؛ 2/340-341).
واژة «برهان» با واژههایی چون «حجّت»، «آیه»، «سلطان»، «تبیان»، «بیّنه»، «دلیل»، «احتجاج»، و «شاهد» قرابت معنایی دارد، و به همین دلیل مشاهده میشود که در ترجمهها یا شروح نهجالبلاغه، از واژة «برهان» به عنوان معادلی برای این واژهها استفاده شده است.
منابع:
آشتیانی، محمّدرضا؛ امامی، محمّدجعفر، ترجمة گویا و شرح فشردهای بر نهج البلاغه، زیر نظر ناصر مکارم شیرازی، قم، بیتا.
آقامیرزایی، ناهید، ترجمة نهج البلاغه، تهران، 1379ش.
ابنابیالحدید، عزّالدین ابوحامد، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمّد ابوالفضل ابراهیم، قم، 1337-1341ش.
ابناثیر، مبارک بن محمّد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، به کوشش طاهر احمد الزاوی و محمود محمّد الطناحی، قم، 1367ش.
ابنرشد، محمّد بن أحمد، تلخیص کتاب البرهان، قاهره، 1982م.
ابنسینا، حسین عبدالله، الشفاء ـ المنطق (به اختصار؛ شفا)، به کوشش حسین پاشا و ابراهیم مدکور، قم، 1404ق.
همو، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات (به اختصار؛ نجات)، به کوشش محمّدتقی دانشپژوه، تهران، 1379ش.
ابنمنظور، جمالالدین محمّد، لسان العرب، قم، 1405ق.
ابنمیثم بحرانی، میثم بن علی، اختیار مصباح السالکین (یا به اختصار؛ اختیار)، به کوشش محمّدهادی امینی، مشهد، 1366ش.
همو، میثم بن علی، شرح نهج البلاغة (یا به اختصار؛ شرح)، تهران، 1362ش.
افنان، سهیل محسن، واژهنامة فلسفی، بیروت، 1969م. 
الجرجانی، علی بن محمّد، کتاب التعریفات، تهران، 1370ش.
السیّد الرضی، ابوالحسن محمّد بن الحسین الموسوی، نهج البلاغة، به کوشش صبحی صالح، تهران، 1415ق.
الطریحی، فخرالدین بن محمّد، مجمع البحرین، به کوشش سید احمد حسینی، تهران، 1375ش.
الفراهیدی، خلیل بن أحمد، کتاب العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم، 1410ق.
المصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، 1365ش.
انصاریان، علی، شرح نهج البلاغة المقتطف من بحار الأنوار، به کوشش مرتضی حاجعلی فرد، تهران، 1366ش.
انصاری قمی، محمّدعلی، ترجمة غرر الحکم و درر الکلم، تهران، 1337ش.
جعفری، محمّدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، 1375ش.
حسینی شیرازی، سید محمّد، توضیح نهج البلاغة، تهران، بیتا.
خوانساری، جمالالدین محمّد، شرح غرر الحکم و درر الکلم، به کوشش سید جلالالدین محدّث ارموی، تهران، 1366ش.
دشتی، محمّد، ترجمة نهج البلاغه، قم، 1385ش.
دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، 1372ش.
راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، مفردات ألفاظ القرآن، به کوشش صفوان عدنان داودی، بیروت، 1412ق.
رشاد، علیاکبر (زیر نظر)، دانشنامة امام علی(ع)، تهران، 1389ش.
زمانی، کریم، فرهنگ لغات نهج البلاغه، تهران، 1367ش.
شرقی، محمّدعلی، ترجمة نهج البلاغه، تهران، 1363ش.
شوشتری (تستری)، محمّدتقی، بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغة، تهران، 1376ش.
شهیدی، سید جعفر، ترجمة نهج البلاغه، تهران، 1378ش.
شیخ، سعید، فرهنگ اصطلاحات فلسفة اسلامی، ترجمة سعید رحیمیان، تهران، 1390ش.
صدرالدین شیرازی، محمّد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیّة الأربعة، بیروت، 1981م.
صوفی تبریزی، ملا عبدالباقی، منهاج الولایة فی شرح نهج البلاغة، به کوشش حبیبالله عظیمی، تهران، 1378ش.
طوسی، نصیرالدین محمّد، أساس الاقتباس، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1361ش.
عبدالباقی، محمّد فؤاد، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، قم، 1387ش.
الفارابی، محمّد بن محمّد، کتاب الحروف، به کوشش محسن مهدی، بیروت، 1986م.
قطبالدین بیهقی کیذری، محمّد بن حسین، حدائق الحقائق فی شرح نهج البلاغة، به کوشش عزیزالله عطاردی، قم، 1375ش.
قطبالدین راوندی، سعید بن هبة الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، به کوشش سید عبداللطیف کوهکمری، قم، 1364ش.
کمرهای، محمّدباقر، تکملة منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، به کوشش سید ابراهیم میانجی، تهران، 1356ش.
محمودی، محمّدباقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة، به کوشش عزیز آلطالب، تهران، 1376ش.
مغنیة، محمّدجواد، فی ظلال نهج البلاغة، بیروت، 1979م.
موسوی، سید صادق، تمام نهج البلاغة، به کوشش فرید سیّد، تهران، 1376ش.
موسوی، سید عباسعلی، شرح نهج البلاغة، بیروت، 1992م.
میرجهانی طباطبایی، حسن، مصباح البلاغة فی مشکاة الصیاغة، قم، 1388ق.
میرداماد، محمّدباقر حسینی استرآبادی، تقویم الإیمان، به کوشش علی اوجبی، تهران، 1376ش.
ناظمزادة قمی، سید اصغر، جلوههای حکمت، قم، 1375ش.
هاشمی خوئی، میرزا حبیبالله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، به کوشش سید ابراهیم میانجی، تهران، 1358ش.
پست الکترونیک را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید