جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۱۶:۱۱

جزییات مقاله

اخلاص(در نهج البلاغه)

 
بسم الله الرحمن الرحیم

اخلاص(در نهج البلاغه)

"اخلاص" در لغت به معنی  پیراستن از هر گونه شوب  است و در اصطلاح به معنی پیراستن از هرگونه آلودگی و آمیختگی غیر الهی در نیت است. به تعبیر دیگر طاعت و عبادت هر گاه پیراسته از نیت غیر الهی باشد  عملی خالص تلقی می‌شود. این تعریف که در اصطلاح اخلاق رایج است، اگر چه در روایات امیرالمومنین-علیه السلام- دیده می شود(برای نمونه رک. تمیمی آمدی، 654) اما آنچه درپی می آید معناشناسی تفصیلی از مفهوم "اخلاص" در نهج البلاغه است. بدین منظور در ابتدا اجمالا بحثی لغوی، و سپس تفصیلا بحثی معناشناختی در باب مفهوم "اخلاص" در واحد معناشناختیِ نهج البلاغه ارائه می شود.

 خلوص وقتی در مورد شیئی به کار برده می شود بدین معناست که آن شیء پس از آمیخته شدن با امری از آن جدا و پیراسته  شود(ابن منظور،7/26). فرق "محض" و "خالص" نیز در این است که "محض" اساساً به چیزی مشوب نشده، اما "خالص" مقدار مختار از یک کل است که مشوب به امور دیگری بوده است(عسکری،۲۹۴).  فرق بین "خالص" و "صافی" نیز آن است که خالص بعد از آن که مشوب شد پیراسته شده است اما صافی آن است که اساساً مشوب به چیزی نشده است(راغب اصفهانى،۲۹۲).
در یک جمع بندی میتوان گفت که اصل مشترک در کاربردهای مختلف از ماده  "خ ل ص" پیراستن از شوب و خلط است که اگر نظر به  صدور فعل و از حیث نسبت به فاعل باشد تعبیر "اخلاص" و اگر نظر به وقوع فعل و از حیث نسبت به مفعول باشد تعبیر "تخلیص" به کار برده میشود.(مصطفوی،3/102) بنابر این "خلوص"، "پیراستگی از هر نوع آمیختگی، پس از آمیختگی" است.
اخلاص یا در مورد موضوع به کار گرفته می شود مانند لَبَناً خالِصا ً16/66 ... إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ‏ بِخالِصَةٍ 38/46، و یا در خود عمل مانند- وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ 4/146‏، و یا در مورد نیت و فکر مانند لِیَعْبُدُوا اللَّهَ‏ مُخْلِصِینَ‏ لَهُ الدِّینَ 98/5.  اخلاص از سوی عبد در مقابل خدا اخلاص نیت است از شوائب و توحید در توجه به سوی او و انقطاع از ماسوا؛ اما اخلاص از سوی خدا در مقابل عبد آن است که خدا عبد را به خاطر صفات ممتاز و استعداد های خاص و شرح صدرش، اختیار کرده و ولایت، رسالت، حقیقت ایمان و انوار معرفت را در او قرار دهد مانند-. إِنَّهُ کانَ‏ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا- 19/ 51-. إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ‏- 12/ 14-. إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ‏ الْمُخْلَصِینَ‏- 15/ 40 نظر برخی محققین بر این است که مخلَص بودن  به پاکیزگی ذات از حیث ذات برمیگردد و از همین رو از واژه های اصطفاء، اجتباء، اختیار و امتیاز و مانند آن که به پاکیزگی بیرون از ذات اشاره دارند، متمایز میشود(مصطفوی،3/102).

اگر در پی بررسی معنا شناسی واژه "اخلاص" در یک متن‏ محدود-در اینجا "نهج البلاغه"- به صورت درونْ ساختاری باشیم، بر این اساس، معنا یا معانی‏ "اخلاص" را از درونِ ارتباطاتِ معناییِ این واحد گفتاری، و از طریقِ توجه به محورهای‏ "همنشینی" و "جانشینی"، به صورت زیر می توان پیگیری کرد(برای توضیح بیشتر ر.ک.صفوی،201-199 ، و نیز ر.ک پالمر،فرانک ر.، 159و172-170).
در "نهج البلاغه"، "خلص" دو بار به صورت "فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَان‏"( شریف الرضی،خطبه50/88) و یک بار به صورت "وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ... شَهَادَةَ مَنْ صَدَقَتْ نِیَّتُهُ وَ صَفَتْ دِخْلَتُهُ وَ خَلَصَ یَقِینُهُ "‏( شریف الرضی،خطبه178/256) آمده است. در این سه بار معنای "پیراستگی از آمیختگی با غیر، پس از آمیختگی" روشن است منتها یک بار متعلق آن حق است که آمیخته با غیر خود میشود و یک بار توجه به حق در شهادت است که با توجه به غیر آمیخته شده است. یک بار نیز به صورت "ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ‏ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ‏ وَ لَاطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ ( شریف الرضی،خطبه1/42)" آمده که به نظر میرسد در اینجا کارکرد ریختن آب، برای پاک شدن از غیر است نه مرطوب شدنِ آن چرا که مرطوب شدن و لزوبت در جمله بعدی یعنی" وَ لَاطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ" ذکر شده است. 
واژه "خالص" نیز چهار بار آمده است؛ یک بار آن در تعبیر "خَالِصَ الْعِقْیَان"‏ (شریف الرضی، خطبه 165/236) به معنای طلای "ناب و سره"، و دیگر بار در مورد آنچه انسان "منحصرا" به محضر الهی پیش کش می کند -"قَدَّمَ خَالِصاً  وَ عَمِلَ صَالِحا" ‏(شریف الرضی، خطبه 76/103)-، بار سوم در جائیکه یکطرفه بودنِ حقوق را "مختصِّ" خداوند متعال می داند در حالیکه انسان ها حقوق متقابل دارند "وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لَا یَجْرِیَ عَلَیْهِ لَکَانَ ذَلِکَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ" ‏(شریف الرضی، خطبه 216/332) و بار چهارم وقتی می خواهد "تنهایی" قبر را به شریح قاضی گوشزد کند-"یُسْلِمَکَ إِلَى قَبْرِکَ خَالِصا"ً‏(شریف الرضی، نامه 3/364).
واژه "استخلاص" نیز سه گونه بکار رفته است که در هر سه به معنای "برگزیدن" است، البته یک بار آن برگزیدنِ مومن را به برگزیدنِ دانه های درشت از میان دانه های ریز توسط پرندگان، تشبیه کرده است:"وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَیْنِکُمُ اسْتِخْلَاصَ الطَّیْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِینَةَ مِنْ بَیْنِ هَزِیلِ الْحَب‏"‏(شریف الرضی، نامه 31/396، خطبه 152/212، خطبه 108/156). "تخلیص" نیز دوبار تکرار شده که به معنای پالودن از ناسره و التباس آمده است‏(شریف الرضی، خطبه 17/59، خطبه 214/331).یک بار نیز به صورت "تخلص" -مُتَخَلِّصَةً إِلَیْهِ سُبْحَانَهُ- و به معنای رهایی به سوی خدا، ذکر شده است‏(شریف الرضی، خطبه 91/125). 
اگر "إخلاص"_از باب إفعال_ را جستجو کنیم چهارده مورد به گونه های مختلفِ مصدری و فعلی قابل رصد است. از این چهارده مورد در دوازده مورد به تصریح اخلاص با توحید همنشین یا جانشین است: قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ(شریف الرضی، خطبه 87/118)؛ وَ أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّدا(شریف الرضی، خطبه 182/260)؛ وَ أَخْلِصْ فِی الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّکَ  (شریف الرضی، نامه31/393)؛ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَه (شریف الرضی، خطبه 1/39)؛ وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ  (شریف الرضی، خطبه 32/75)؛ وَ لْیَکُنْ فِی خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِینَکَ (شریف الرضی، نامه53/439)؛ وَ کَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ  فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ (شریف الرضی، خطبه 110/163)؛ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شَهَادَةَ إِیمَانٍ وَ إِیقَانٍ وَ إِخْلَاصٍ(شریف الرضی، خطبه195/308)؛ فَرَضَ اللَّهُ ... الصِّیَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْق‏ (شریف الرضی، قصار252/512)؛ وَ شَدَّ بِالْإِخْلَاصِ وَ التَّوْحِیدِ حُقُوقَ الْمُسْلِمِینَ فِی مَعَاقِدِهَا(شریف الرضی،خطبه167/242)؛ نَفَى إِخْلَاصُهُ الشِّرْکَ(شریف الرضی، خطبه 114/169)؛ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلَاصُهَا(شریف الرضی، خطبه 2/146). در دو مورد  دیگر نیز تلویحا به ارتباط اخلاص و توحید اشاره شده است: وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ(شریف الرضی، خطبه 153/214)؛ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَة(شریف الرضی،نامه 26/382). ارتباط وثیقی که در نهج البلاغه بین توحید و اخلاص در عقیده و عمل دیده می شود به گونه ای است که می توان گفت اخلاص، "پیراستن جوارحی و جوانحی از هر غیری در مواجهه با حق تعالی" است.
از سوی دیگر در خطبه اول، اخلاص، کمالِ توحید دانسته شده است. گرچه برخی محققین این خطبه را مشابه مسانید منقول از امام هشتم علی بن موسی الرضا-علیه السلام- دانسته اند(شوشتری،1/160) و برخی نیز به خاطر زبان عربی کلاسیک آن -که مربوط به قرن دوم هجری است- استناد این خطبه را به امام هشتم تایید کرده اند(پاکتچی،308-310)، اما بهر روی این خطبه در نهج البلاغه آمده و در تحف العقول-با اختلافی در عبارات-(ابن شعبه حرانی،61) به امیرالمومنین-علیه السلام- نسبت داده شده است و از همین روی در واحد معناشناسی این تحقیق می گنجد. مضاف بر اینکه در مسانید یاد شده تعبیر اخلاص نیامده و به صورت "وَ کَمَالُ الْمَعْرِفَةِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ‏ التَّوْحِیدِ نَفْیُ‏ الصِّفَاتِ عَنْهُ"(ابن بابویه،التوحید 57) و نیز"وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِیدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِیدِ اللَّهِ تَعَالَى نَفْیُ‏ الصِّفَاتِ‏ عَنْهُ"   (ابن بابویه،عیون 1/150) ذکر شده است؛ هرچند بحث معرفت توحید در عیون اخبار الرضا در ادامه به این صورت با بحث اخلاص تکمیل شده است : "وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِالْإِخْلَاصِ وَ لَا إِخْلَاصَ مَعَ التَّشْبِیهِ وَ لَا نَفْیَ‏ مَعَ إِثْبَاتِ الصِّفَاتِ لِلتَّشْبِیه‏"(ابن بابویه،عیون 1/153).
به هر روی اگر طبق خطبه اول نهج البلاغه، اخلاص، کمالِ توحید، و کمال اخلاص هم "نفی صفات" از حق تعالی تلقی شود (شریف الرضی، خطبه 1/39)، فهم اخلاص منوط به فهم نفی صفات از حق تعالی خواهد شد. نظر مشهور در توضیح " نَفْیُ‏ الصِّفَاتِ عَنْهُ" نفیِ معانیِ قدیم و نفی صفات زائد بر ذات است که اشاعره بر آن بودند (علامه حلى،64-65؛ ابن أبی الحدید،1/74-75).گاهی نیز مقصود از آن تعبیر، نفی صفات مردم و مخلوقین عنوان شده است(شوشتری،1/157). برخی محققین معاصر هم نفی صفات را به صورت مطلق تلقی کرده و اساسا اصلِ وصف را مغایر ذات حق –عزاسمه- دانسته و آن را از ذات حق نفی کرده اند(طباطبایى،مجموعة رسائل33؛ هاشمیِ خویی 19/272). توضیح این که از آن جا که مفاهیم از حیث مفهوم مغایر یکدیگرند، اطلاق مفهوم بر مصداق خالی از نوعی تحدید برای مصداق نیست. حال اگر مصداقی، از هر نوع محدودیتی مطلق باشد، هیچ مفهومی را برنمی تابد، و اگر مفهومی هم به آن اطلاق شود در مرتبه ای متاخر از ذات اطلاق خواهد شد. از آن جا که ذاتِ حق چنین اطلاقی دارد، اطلاق هر صفتی، به مرتبه ای متاخر از ذات یعنی به ظهور ذات تعلق خواهد گرفت نه به خود ذات. با این توضیح، اقتضای توحید ذاتی، نفی صفات از خود ذات است و این معنای " نَفْیُ‏ الصِّفَاتِ عَنْهُ" است(طباطبایى،مجموعة رسائل 27و33). این همان آموزه ای است که حق تعالی را "أکبر من أن یوصف" می داند (طباطبایى،المیزان 8/57). این درجه فهم از توحید و اخلاص، از نظر برخی محققین مختص آموزه های ملت اسلام است که در ملل پیشین سابقه نداشته است(طباطبایى،مجموعة رسائل 36).
این فهم از توحید و اخلاص پیامدهای خاصی در اخلاق و اعمال دارد به طوریکه اخلاق و اعمال افرادی که چنین فهمی داشته باشند به گونه ای عجیب، ممتاز و متحول گشته و شخصیتی توحیدی پیدا می کنند. در این نگاه انسان کامل اساسا غیر حق تعالی نمی بیند، و انسان مستکمل نیز شایسته نیست به غیر حق توجه کند، از همین رو در حیطه اخلاق و ملکات، اساسا موضوعی برای رذائل نمی ماند تا آن ها را یکی یکی "دفع" کند بلکه رذائل ریشه کن و به تعبیری یکسره "رفع" می شوند. به عنوان مثال بسیار فرق است بین کسی که رذیله "ترس" را با توجیه اینکه امر ترسناک وقوعش متساوی الطرفین بوده و بنابراین ترسیدن، ترجیح بلا مرجح و امری غیرمعقول است، از خود دفع کند و بین کسی که به غیر حق تعالی توجه نمی کند تا از کسی بترسد(طباطبایى،مجموعة رسائل 42-43، و نیز المیزان1/359).
 در حیطه اعمال نیز چنین انسانی به ضروریات حیات اکتفاء کرده و در کوچک و بزرگ اعمال خود و بلکه در همه حالات خود اعم از سلامت و بیماری، فقر و غنی، موت و حیات و ... توجه به حق تعالی داشته و سوگیری توحیدی در همه حالات و رفتار او دیده می شود(طباطبایى،مجموعة رسائل 43). با این نگاه "اخلاص" نه صرفا به عنوان فضیلتی اخلاقی در کنار سایر فضائل، بلکه به عنوان اُسّ  و اساس همه فضائل و "رفع" کننده همه رذائل تلقی می گردد.
بنابراین در یک جمع بندی می توان گفت در فرهنگ معنایی نهج البلاغه، "اخلاص" از سوی انسان، "پیراستن جوارحی و جوانحیِ ناب و سره از هر نوع توجه به غیر حق تعالی" است. روشن است که این معنا از اخلاص شامل همه حیطه های اعتقادی، اخلاقی و رفتاری انسان می شود. البته در فرهنگ معنایی قرآن "اخلاص" از سوی خدا نسبت به انسان نیز مطرح است که به معنای اختیار و برگزیدنِ عبد به خاطر صفات ممتاز و استعداد های خاص و شرح صدرش است به طوری که او را ولی و رسول خاص خود می کند: إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ‏ بِخالِصَةٍ38/46.
شارحین نهج البلاغه در مورد انواع اخلاص و به تبع آن آثار اخلاص تقسیم بندی هایی ارائه کرده اند که در فهم معنای اخلاص می تواند راه گشا باشد. برخی شارحین معاصر اخلاص را به دو نوع خاص(ارزشی و حقیقی) و عام(غیر ارزشی و غیر حقیقی) تقسیم کرده اند. اخلاص به معنای عام، مطلوبِ ذاتی تلقی شدنِ مقام، ثروت، شهرت اجتماعی، قدرت، نژاد و حتی علم و آزادی است که جز به خود خواهی نمی انجامد. در مقابل، اخلاصِ خاص، مطلوب ذاتی تلقی شدن حقیقتی است که با وصول به آن عالیترین استعداد انسان بارور می شود. این قسم از اخلاص، معلولِ عشق حقیقی است که آثاری همچون آرامش، تمرکز، و در عین حال تکاپو و تکامل مستمر را به ارمغان می آورد(جعفری،10/186-189).

منابع
ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید - قم، چاپ: اول، 1404ق.
ابن بابویه، محمد بن على، التوحید (للصدوق) - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1398ق.
ابن بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه السلام - تهران، چاپ: اول، 1378ق.
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب - بیروت، چاپ: سوم، 1414ق.
پاکتچی،احمد، نقد متن، تنظیم و ویرایش: صالح زارعی، تهران: چاپ اول، پاییز 1388.
پالمر،فرانک ر. ، نگاهی تازه به معنی‏شناسی؛ترجمه کورش صفوی؛تهران:کتاب ماد(وابسته به بشر مرکز) ،چ اول1366.
تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن - بیروت - دمشق، چاپ: اول، 1412ق.
جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بهار 1361.
شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح) - قم، چاپ: اول، 1414 ق.
شوشتری، محمد تقی،  بهج‏الصباغةفی‏شرح‏نهج‏البلاغة، تهران:امیر کبیر، چاپ:اول،1376.
صفوی،کورش ،درآمدی بر معنی‌شناسی،تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی1379ه.
طباطبایى، محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، 20جلد، اسماعیلیان - قم، چاپ: دوم، 1371.
طباطبایى، محمد حسین، مجموعة رسائل العلامة الطباطبائى، 1جلد، باقیات - قم، چاپ: اول.
عسکرى، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغة - بیروت، چاپ: اول، 1400ق.
علامه حلى، حسن بن یوسف بن مطهر، نهج الحقّ و کشف الصدق - بیروت، چاپ: اول، 1982 م.
مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم - تهران، چاپ: اول، 1368ش.
هاشمى خویى، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى) - تهران، چاپ: چهارم، 1400 ق.

پست الکترونیک را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید