جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۱۳:۵۲

جزییات مقاله

استضعاف

 

استضعاف

معنای لغوی:
استضعاف، مصدر باب استفعال از ریشه «ض ع ف» است که به ضمّ اول به معنی  ناتوانى بدن و به فتح آن، به معنی ناتوانى عقل و رأى است.(فراهیدی،1409 :1/281) استضعاف واژه و تعبیری است به معنی «ضعیف شمردن»، «ضعیف یافتن».(طریحی،1375 :5/86 ؛راغب،1412 :506 ؛ فیروزآبادی،1415: 3/223؛جوهری،1376: 4/1390 ؛مصطفوی،1430 :7/32؛حمیری،1420: 6/3974)) مّستضعَف (اسم مفعول) کسی است که او را ضعیف قرار می دهند.(مصطفوی،1340: 7/31) اما ضعیف کسی است که ذاتاً ناتوان است.
معنای اصطلاحی:
در ادبیات سیاسی اجتماعی،«مستضعفین» کسانی هستند که بیرون ازکانون قدرت و ثروت زندگی را با محرومیت از امکانات رفاهی  معیشتی موجود در جامعه میگذرانند. در فرهنگ اسلامی، مستضعف کسی است که در شناخت حق یا عمل به آن ناتوان شده باشد.(غفاری و قدمی،1382 :3/94) نظیر: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنِ الْمُسْتَضْعَفِ، فَقَالَ: «هُوَ الَّذِی لَایَهْتَدِی‏ حِیلَةً إِلَى الْکُفْرِ؛ فَیَکْفُرَ، وَ لَایَهْتَدِی سَبِیلًا إِلَى الْإِیمَانِ‏، لَایَسْتَطِیعُ أَنْ یُؤْمِنَ، وَ لَایَسْتَطِیعُ أَنْ یَکْفُر...»(کلینی،1429 :4/179)
استضعاف و مشتقات آن در نهج البلاغه :
استضعاف در نهج البلاغه 1 با ر به شکل مصدر «الِاسْتِضْعَافِ»(خطبه 189) به کار رفته و مشتقات آن از باب استفعال، 5 بار به کار رفته که 1 مورد آن به صورت فعلی «اسْتُضْعِفُوا»(حکمت209) و 4 مورد دیگر به شکل اسم مفعول در دو صورت:  مفرد «مُسْتَضْعَفاً»(حکمت289) و جمع «الْمُسْتَضْعَفِینَ»،«مُسْتَضْعَفِینَ» (خطبه192) به کار رفته است :
استضعاف :
 امام علی (ع)، «مستضعف» را  به معنای مصطلح دینی، یعنی قصور حجت شناسی، تعریف کرده اند : «لَا یَقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ»(خطبه 189) نام مستضعف در دین، بر کسى که حجّت بر او تمام شد و گوشش آن را شنید، و قلبش آن را دریافت، صدق نمى‏کند.(دشتی،1379: 373 ؛ انصاریان،1379 :230) اما کسی که معرفت حجت خدا بر او رسیده و حجیت او را قبول کرده و با گوش دل آن را حفظ کرده و با خلوص عقیده، مطیع و پیرو آن باشد، مستضعف نیست. امامان به دلیل شناختی که از عظمت خدا دارند حجت بالغه الهی اند.( نواب لاهیجی،بی تا: 216؛ صوفی تبریزی، 1378: 1/671؛ بحرانی، 1375 :4/342؛ هاشمی خوئی،1358 :11/182) در ادامه خطبه، امام به عنوان امانت دار علم ربانی با اشاره به اندوخته علمی خود که به وسعت آسمان و زمین است، فرموده اند: «أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ »(خطبه 189) مخاطبین امام، عموم مردم اندکه گروهی از آنها را مستضعفین فکری تشکیل میدهند که توانایی شناخت و تحقیق حق را ندارند. مثل : ماجرای سرنیزه کردن قرآن در جنگ صفین. امام، استضعاف فکری و کژ اندیشی آنها را چنین وصف کرده اند :«وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَى حُسْنِ الْحِیلَةِ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّه‏»(خطبه41) امروز، در محیط و زمانه ای به سر می بریم که اکثریت مردم خیانت را زیرکی  میانگارند و جاهلان جایزه کاردانیشان می بخشند. نابود باد چنین اندیشه ای!
مستضعفین :
در نهج البلاغه، انبیاء و اولیاء خدا  از قشر مستضعف معرفی شده اند«کَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ»(خطبه192) که با انواع سختی ها امتحان شده و با مشکلات فراوان خالص شده اند«کَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَکَارِه»(خطبه192). یکی از برادران دینی امام نیز با عبارت«ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفا»(حکمت289) وصف شده. برخی گفته اند: ابوذر غفاری یا عثمان بن مظعون بوده است.(دشتی،1376 :699 ؛ فیض الاسلام،1379 :1226؛ بحرانی،1375 : 5/661)  ابن ابی الحدید  میگوید: اشاره به شخص معینی نیست و این کلام از باب مثل است و عادت عرب به آوردن این گونه سخن جریان داشته، مثل اقوال آن ها در اشعارشان «لصاحبی و یا صاحبی»( ابن ابی الحدید،1337: 19/184)
 فضیلت مستضعفین:
 امام علی (ع)یکی از فضایل مستضعفین را داشتن ارادههای قوی و عزمهای راسخ برشمرده اند : «وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِیمَا تَرَى الْأَعْیُنُ مِنْ حَالَاتِهِم»(خطبه192)(ارفع،1379: 871). همچنین معتقدند، آزمایش مستکبران به وسیله اولیاء الهی انجام میشود: «یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِم»(خطبه 192). خدا،  متکبران از بندگانش را که در نظر خود بزرگ مى‏نمایند با اولیائش که در دیده آنان ضعیف به شمار مى‏آیند،آزمایش مى‏کند.(انصاریان،1379: 545) امام در وصف یکی از برادران دینی خود نوشته است :«کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَاد »(حکمت289) به ظاهر ناتوان و مستضعف مى‏نمود، امّا در برخورد جدّى چونان شیر پیشه مى‏خروشید، یا چون مار بیابانى به حرکت در مى‏آمد.(دشتی،1379: 699) مترجمین، «ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً» را به شکلهای مختلف ترجمه کرده اند: طبقه ضعیف جامعه(ارفع،1379: 1307)؛ افتاده و فروتن بودن(آقامیرزایی،1379: 422؛ مبشری،1378: 421؛ احمدزاده،1378: 368)؛ ناتوان و تکیده بودن(دشتی،1376: 699 ؛ زمانی،1378: 969 ؛ معادیخواه،1374: 468)؛خوار و بی مقدار بودن(اردبیلی،بیتا :384) شارحان نیز در شرح این عبارت دارای رویکردهای مختلف هستند: 1)ضعف جسمانی (انصاریان،1366 :3/456)؛ 2)ضعف اقتصادی(بحرانی،1362: 5/661-660 ؛ نواب لاهیجی، بی تا: 318)؛ 3) افتاده و فروتن (انصاری، بی تا: 10/66 ؛ مغنیه، بی تا: 4/390) 4) نداشتن موقعیت اجتماعی(خوار و ذلیل بود)( دخیل،1364 :36-35/74)  در کنار احتمالات شارحان و مترجمان، «داشتن ضعف جسمانی همراه با اراده ی قوی» قابل تأمل است.
دولت مستضعفین:
امام علی(ع) در راستای تحقق اراده الهی مبنی بر  اینکه مستضعفین به امامت و وراثت برسند، در مورد خودش و پیروانش(قشر مستضعفین) فرموده اند: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ»(حکمت209) دنیا، از پس دورانى که سرکشى کند با ما-  همچون اشتر چموشى با فرزند خود-  مهربان شود و در ادامه، این آیه را تلاوت کردند: « وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»(5/قصص).(معادیخواه،1374: 444؛ همو،1372: 1/216) همه اهل بیت در این استضعاف مشترک هستند، زیرا پیامبر(ص) به بنی هاشم فرمودند :« أنتم المستضعفون بعدی...»(ابن بابویه،1378 :2/62؛ مجلسی،1403: 24/127). یکی از علل پذیرفتن حکومت را حمایت از مستضعفین ذکر نموده اند: «مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُوم»(خطبه3) امام در دولت خود حامی مستضعفین اند «الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْه»(خطبه 37)؛ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِی‏.»(خطبه40) و در اغلب نامههای خود به کارگزاران متذکر این امر شده اند: «یَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَ یَنْبُو عَلَى الْأَقْوِیَاء (نامه 27و46)؛ یَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ (نامه53)؛ وَ إِنَّ لَکَ فِی هَذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً مَفْرُوضاً ... وَ ضُعَفَاءَ ذَوِی فَاقَة»(نامه26).
کتابنامه :
1. ابن بابویه، محمدبن علی،1378، عیون الاخبار الرضا (ع)، ج2، تهران : جهان.
2.ابن ابی الحدید،عزالدین ابوحامد،1337،شرح نهج البلاغه، ج19، قم : کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
3.بحرانی، میثم بن علی، 1375ش، ترجمه و شرح نهج البلاغه،ج5 -4، ترجمه قربانعلی محمدی مقدم و علی اصغر نوایی یحیی زاده، مشهد : بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس.
4.جوهرى، اسماعیل بن حماد،1376ش، الصحاح،ج4، بیروت : دارالعلم للملایین.
5.حمیری،نشوان بن سعید،1420، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم،ج6، محقق مطهر بن علی اریانی و دیگران، دمشق: دارالفکر.
6. دخیل،علی محمدعلی،1364، شرح نهج البلاغه، ج36-35،بیروت: دارالمرتضی.
7.دشتی،محمد،1376ش، فرهنگ معارف نهج البلاغه، بی جا : موسسه تحقیقاتی امیر المومنین(ع).
8.راغب اصفهانی، حسین بن محمد،1412ق، مفردات راغب، بیروت : دارالقلم.
9.سید رضی،1379، نهج البلاغه، ترجمه ناهید آقامیرزایی، تهران : بهزاد.
10. سید رضی،1378، نهج البلاغه، ترجمه ناصر احمدزاده، تهران: اشرفی.
11. سید رضی،بی تا، نهج البلاغه، ترجمه حسین بن شرف الدین، بی جا: دفتر نشر فرهنگ اهل بیت (ع).
12. سید رضی،1379، نهج البلاغه، ترجمه کاظم ارفع، تهران : فیض کاشانی.
13. سید رضی،1379، نهج البلاغه، ترجمه حسین انصاریان،ج36، تهران : پیام آزادی.
 14. سید رضی،بی تا، نهج البلاغه، ترجمه محمدعلی انصاری، ج10، تهران : نوین.
15. .سید رضی، 1378، نهج البلاغه، ترجمه مصطفی زمانی، تهران : نبوی.
16.سید رضی، بی تا، نهج البلاغه(صبحی صالح)، قم : دارالهجره.
17. سید رضی، 1366، نهج البلاغه، ترجمه اسدالله مبشری، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
18.صوفی تبریزی، ملا عبدالباقی،1378، منهاج الولایه فی شرح نهج البلاغه، ج1، تهران : مکتبه الاسلامیه.
19.طریحى، فخر الدین بن محمد،1375ش، مجمع البحرین،ج 5، تهران : مرتضوی
20.غفاری، حسین و غلامرضا قدمی،1382، دایره المعارف قرآن کریم، ج3، قم : بوستان کتاب.
21.فراهیدى، خلیل بن احمد،1409، العین، ج1، قم : هجرت
22.فیروز آبادى، محمد بن یعقوب‏،1415، القاموس المحیط، ج3، بیروت : دارالکتب العلمیه.
23. فیض الاسلام، علی نقی،1379،ترجمه و شرح نهج البلاغه،تهران : فقیه.
24.کلینی، محمد بن یعقوب،1407، الکافی، ج4،تهران : دارالکتب الاسلامیه.
25.مجلسی، محمدباقر؛1403، بحارالانوار، ج 24، بیروت : دار إحیاء التراث العربی.
26.مصطفوى، حسن‏،1430، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7 : بیروت : دارالکتب العلمیه.
27.معادیخواه،عبدالمجید، 1374، خورشید بی غروب نهج البلاغه، تهران : ذره.
28........،..............،1372، فرهنگ آفتاب(فرهنگ تفصیلی مفاهیم نهج البلاغه)، ج1، تهران: ذره
29.مغنیه، محمدجواد،1358، فی ظلال نهج البلاغه،ج4؛ بیروت : دارالعلم للملایین.
30.نواب لاهیجانی،محمدباقر، بی تا، شرح نهج البلاغه، تهران : اخوان کتابچی.
31.هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله،1358، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج11، تهران : مکتبه الاسلامیه
پست الکترونیک را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید