اعتزال. اعتزال از ریشه "ع زل" به معنای کناره گرفتن، جدا شدن و دوری گزیدن است )فراهیدی 1/353-354، ازهری2/80). این ماده 9 بار در نهج البلاغه بهکار رفته که متضمن همین معناست. به عنوان مثال علی(ع) به انسان هایی اشاره میکند که گمان میبرند از بدعتها بهدورند، حال آنکه در آنها غرقند (صالح 119). در دو حکمت، انسانهایی که شرّ خود را از مردم دور میدارند مورد تحسین علی(ع) قرار گرفتهاند (همان 190). علاوه بر اینگونه موارد، ضمن این واژه دو الگوی رفتاری مثبت و منفی در امور اجتماعی نیز ارائه شده است. الف) اعتزال گاهی به مثابه الگویی برای نجات خود و جامعه مطرح شده است. برای فرو نشاندن فتنهها یا آلوده نشدن بدانها باید از اموری کناره گرفت؛ چنانچه علی(ع) در ماجرای عثمان، طلحه را سزاوار آن میدانست که از مردم خشمگین کناره میگرفت و به انزوا پناه میبرد (همان 249-250). در جای دیگر برای توصیف دور بودن خود از ماجراهایی که در قتل عثمان رخ داد نیز همین ریشه به کار رفته است (همان 367). ب) الگویی دیگر زمانی است که عافیتطلبی، محافظهکاری یا دلایل دیگر سبب میشود که انسان میان حق و باطل راه بیطرفی اختیار کند و اعتزال گزیند. این امر مورد نکوهش علی(ع) قرار گرفته است. سه کاربرد مستقیم از اعتزال و مواردی دیگر اشاره به کسانی دارد که اینگونه از جنگ کناره گرفتند (همان 470، 471، 521). در حکمت 262 فردی به نام حارثبنحوط به تبع افرادی چون سعدبنابیوقاص و عبداللهبنعمر در جنگ جمل شرکت نکرد. علی(ع) این عمل و سرگردانی وی را متاثر از کوتاهبینی او دانست و یادآور شد که ملاک تشخیص حق و باطل، هویت همین امور است، نه شخصیتها. در ادامه افرادی چون سعد و عبدالله را از کسانی خواند که نه حق را نصرت دادند و نه باطل را رها کردند (همان 521). ابنهیثم ذیل حکمت فوق مینویسد: سعدبنابیوقاص پس از قتل عثمان گوسفندان زیادى خرید و به روستا و بیابان رفت و با همان چهارپایان به سر برد تا اینکه از دنیا رفت و با على(ع) بیعت نکرد. ابنعمر نیز در جنگ جمل همراه آن حضرت نبود، و مىگفت: عبادت مرا از سوارى و پیکار ناتوان ساخته است، بنابراین من نه با على(ع) هستم و نه با دشمنان او (ابن میثم 5/377-378). در دو جای دیگر نیز علی(ع) بدون نام، به این گروه اجتماعی اشاره میکند؛ کسانی که نه حق را در جنگ همراهی میکنند و نه باطل را یاری میدهند (صالح 470 و مشابه آن در 471). اگرچه در نهج البلاغه به هویت جمعی این افراد تحت نامی مشخص اشاره نشده ولی این عبارات ناظر بر گروهی است که از آن با عنوان "اعتزال سیاسی" یاد میشود. نوبختی برای اولین بار، از برخی صحابه و دیگران که در جریان بیعت با علی(ع)، از این امر کنارهگیری کردند و پس از آن از همراهى با وى در محارباتش نیز خوددارى نمودند به عنوان معتزله یاد کرده است و آنها را اسلاف مذهب کلامی معتزله میداند (نوبختی 5). به نظر میرسد معتزله سیاسی اگرچه دارای اشتراک لفظی با مذهب معتزله است که از اواخر قرن اول پا به عرصه وجود گذاشت ولی ارتباط جریانی میان آنها نیست. جعفریان مینویسد: ایجاد پیوند بین اعتزال سیاسى و اعتزال کلامى کار آسانى نیست؛ امّا برخی بدان معتقدند. اگر چنین باشد، اعتزال به معناى نفى موضع شیعى و عثمانى و اتّخاذ موضع میانهاى در قبال آنهاست. در این صورت باید شکلگیرى اعتزال را در اساس، بر نفى تشیّع از یک سو و نفى موضع عثمانى از سوى دیگر دانست. نظر دیگر این است که واصلبنعطا (۸۰-۱۳۱ق )، نه به دلیل نفى دو موضع فوق الذکر، بلکه به دلیل نفى موضع افراطى خوارج در تکفیر مرتکب کبیره از یک سو، و نفى موضع مرجئه از سوى دیگر و اتّخاذ موضع «المنزلة بین المنزلتین» به عنوان معتزلى شناخته شده است (جعفریان 63). آنچه در نهج البلاغه و شروح آن مورد اشاره قرار گرفته همان جریان اول است. ابنابیالحدید ذیل خطبه 53 به این افراد و تخلفشان از بیعت و امتناعشان از جهاد اشاره کرده است (ابنابیالحدید 4/ 6-11). قاعدین از ریشه "ق ع د" به معنی نشستگان )فراهیدی 1/142) نیز دلالت بر همین گروه دارد (ابناعثم 2/441). به گزارش طبری همه مردم در مدینه با على بیعت کردند بجز هفت نفر: سعدبنابیوقاص ، ابنعمر، صهیب، زیدبنثابت، محمدبنمسلمه، سلمةبنوقش و اسامةبنزید. در جای دیگر این افراد را ده نفر دانسته و دلیل واگرایی برخی از آنها را نیز بیان میکند (طبری 4/ 429-431). وقتی ابنعمر از بیعت سرباز زد، مالک اشتر وی را تهدید به قتل کرد، اما علی(ع) مانع شد و گفت رهایش کنید (همان 4/ 428. ابن ابی الحدید 4/9). علی(ع) بر آن بود که اگر کسی به ایشان رغبت ندارد، باید وی را فرو گذاشت تا به حسب رأی خود عمل کند و در نهایت بعد از روشنگریهای لازم به سعدبنابیوقاص گفت: تو را به هیچ کاری مجبور نمیکنم (ابناعثم 2/441-442). در حکمت 15 نهج البلاغه آمده است: هر فریب خوردهای را نمیتوان سرزنش کرد. این سخن را ناظر به سعد بن أبی وقاص، محمدبنمسلمة و ابنعمر دانستهاند؛ زمانی که از همراهی ایشان در جمل خودداری کردند. (مفید 96، ابنابیالحدید 18/119). به زعم شیخ مفید این گفتار بدان جهت بوده است که در مورد بر حق بودن علی(ع) دلایل چنان آشکار بود که او را از احتجاج با ایشان بىنیاز مىکرد و گفتگوی بیشتر با آنان ضرورت نداشت. آنها بههرحال براى مخالفت خود بهانهتراشى میکردند (مفید 96-97). علاه بر افراد نامبرده، برخی نیز مانند ابوموسیاشعری - فرماندار کوفه- علیرغم بیعت آغازین با علی(ع)، در جنگها کنارهگیری کردند. وی در پاسخ به دعوت امام از کوفیان برای یاری در جنگ جمل مردم را به خانهنشینی توصیه کرد و جنگ را فتنهای خواند که در آن خفته بهتر از سواره است (طبری 4/482، ابنابیالحدید 14/18-19)؛ اگرچه بعدها با حضورش در ماجرای حکمیت مورد نکوهش علی(ع) قرار گرفت که اگر راست میگفت چرا در جنگ شرکت کرد و اگر دروغ میگفت متهم است (صالح 357). اگرچه جریان اعتزال و عدم همراهی این افراد به عنوان نخبگان سیاسیِ تاثیرگذار در جامعه، از عوامل ضعف و گسیختگی یاران علی(ع) در جنگها به شمار میآید، از نظر علی(ع) نفس بیعت نکردن آنها نمیتوانست توجیهگر مجازات و شمشیر باشد. حتی حق این انتخاب و عدم بیعت را برای افراد نیز به رسمیت شمارد زیرا در نامهای گله آمیز به طلحه و زبیر یادآور شد که سزاوار بود از همان آغاز بیعت نمیکردند و کناره میگرفتند تا اینکه بعد از بیعت پیمان شکستند (صالح 446). علاوه بر این در سیره علوی حقوق شهروندی این گروه نیز محترم دانسته شده است (مسعودی 2/353).
منابع:
ابنأبیالحدید، عبدالحمیدبنهبهالله، شرح نهج البلاغه، محقق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ: اول، 1404 ق.
ازهرى، محمدبناحمد، تهذیب اللغه، به کوشش عمر سلامی و عبدالکریم حامد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421 ق.
بحرانى، میثم بن على بن میثم، شرح نهج البلاغه، تهران، دفترنشرالکتاب، چاپ دوم، 1362ش.
جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، تهران، نشر علم، 1387 ش.
شریف رضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه، به کوشش صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول،1414 ق.
شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصره، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
طبری، محمدبنجریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق.
فراهیدى، خلیلبناحمد، کتاب العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم، نشر هجرت، چاپ دوم، 1409 ق.
الکوفى، أبومحمدأحمدبناعثم، الفتوح، محقق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411ق.
مسعودی، علیبنحسین. مروج الذهب و معادن الجوهر، به کوشش یوسف اسعد داغر، قم، موسسه دار الهجره، 1409 ق.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، بیروت، دار الأضواء،۱۴۰۴ ق.