جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۰۵:۰۶

جزییات مقاله

بنی ناجیه

 
بنی ناجیه. تیره ای از اعراب نزاری که گروه هایی آز آنها طی ماجرایی بر امام علی(ع) طغیان کردند و با او جنگیدند.
پنج سال خلافت امام علی (ع)، که به اصرار بسیاری از اصحاب پیامبر اکرم(ص) و یاران خود آنرا پذیرفت، همه در ستیز با گروهی از همانها، رقیبان خاندانی و دولتخواهان نو رسیده و اصحاب دعوی های کهن سپری شد. سه سال پی در پی جنگهای جمل و صفین و نهروان او را از اجرای اندیشه هایش برای ایجاد مدینه اسلامی ، که نشانه های آن در خطبه ها و نامه ها و کلماتش آشکار است، باز داشت. هنوز آتش پیکار نهروان بکلی خاموش نشده بود که افزون بر کوشش های معاویه و عمرو بن عاص برای سیطره بر قلمرو غربی خلافت، به تحریک خوارج در ایران و عراق هم طغیان هایی اتفاق افتاد. از آن میان بعضی مردم فارس،مخصوصاً بنی ناجیه، که سابقه حضور آنها در این ایالت بزرگ به عصر فتوح و پس از آن باز می گردد، به بهانه آن جنگها و پریشانی های حاصل از آن از پرداخت خراج و زکات خودداری کردند، یا در زمرة یاران خریت بن راشد آشکارا به مخالفت با امام برخاستند، و حتی برخی هم مرتد شدند. این بنی ناجیه، مقارن ظهور و گسترش اسلام در بحرین سکونت داشتند و به دوران فتوح به فارس آمدند و دسته ای همانجا ماندند و گروهی در عراق ساکن شدند (زبیری، ص 13؛ بلاذری، ص 374؛ ابن ماکولا، 4/113؛ ابن ابی خیثمه، 213).
 بنی ناجیه نام چند طایفه از عرب شمالی و جنوبی است (نک: ابن حبیب، مختلف القبایل، ص 69؛ ابن ناصرالدین، توضیح المشتبه، 9/16) و تیره ای که در فارس و عراق ساکن بودند و بر امام علی طغیان کردند و خراج ندادند و گروهی از آنها مرتد شدند، از نوادگان سامة بن لویّ بن غالب بن فهر بن مالک...بن نزار بن معد بن عدنان بودند. در بارة انتساب آنها به ناجیه (لیلی) دختر جرم بن ربان از بنی قضاعة و همسر سامة بن لوی آورده اند که طایفة غالب بن فهر در بحرین ساکن بودند و سامة در آنجا با ناجیه ازدواج کرد. چون سامه بمرد، یکی از پسران او از زنی دیگر به نام حارث، بنا بر رسمی جاهلی، با ناجیه ازدواج کرد و پسری به نام عبدالبیت از او در وجود آمد. فرزندان این عبدالبیت، که گفته اند گروهی از آنها در عمان مقام گرفتند و خاندانهایی از آنها هم مسیحی بودند، به مادرشان ناجیه منسوب شدند و به بنی ناجیه شهرت یافتند (ابن کلبی، ص 27، 78-79؛ زبیری، نسب قریش، ص 13؛ مبرد، نسب عدنان و قحطان، ص 4؛ ابن حزم، صص 13، 173؛ ابن ابی خیثمه، التاریخ الکبیر، ص 213؛ابن ابی الحدید، 2/3/78؛ یاقوت، 5/250). با این همه بنی ناجیه خود را قریشی می خواندند و کسانی که از سابقه آنها مطلع بودند در این انتساب طعن می زدند (الافغانی، ص 490). چنانکه شاعری گفته است سامة بن لوی از ماست اما احوال فرزندانش برای ما روشن نیست ( ابن حزم، ص 173). با این حال زبیر بن بکار بنی ناجیه را از قریش، اما قریش عازبه( که خود را از قومشان جدا کردند و به مادرشان منسوب شدند) دانسته است( ابن کلبی، ص 79؛ ابن ابی الحدید،2/3/79 به نقل از ابوالفرج اصفهانی، الاغانی)  برخی نویسندگان جماعتی از صحابه پیامبر و تابعین و علما و شعرا و امرا و شهسواران نامدار عصر اسلامی را از همین بنی ناجیه دانسته اند (نک: ابن ماکولا، الاکمال، 4/113). محله ای هم در بصره به بنو ناجیه منسوب است (ابن معین، تاریخ، 4/330؛ یاقوت، همانجا) که ظاهراً مسکن آنها در این شهر بوده است.
در باره طغیان بنی ناجیه و سرکوب آنها سه روایت متفاوت در دست است.آغاز روایت اول در چاپ موجود کتاب الغارات ابراهیم بن هلال ثقفی، افتادگی دارد و از لحن کلام و افعال امر – که قسمتی از آنها را مصحح کتاب به قرینه تکمیل کرده است-  می توان احتمال داد که متن فرمان امام علی(ع) به فرماندهی بوده است که به سرکوب بنی ناجیه می رفته است: «... آنها را {پس از آنکه غلبه کردی} به سه گروه تقسیم کن. از مسلمانانشان بیعت بگیر و رهایشان کن؛ از مسیحیانشان جزیه بگیر و همه را با زن و فرزند آزاد گردان؛ اما مرتدانشان را به مال و خاندان تهدید کن و آنگاه سه بار آنها را به پذیرفتن اسلام  بخوان. اگر به راه آمدند که آمدند؛ و اگر نیامدند جنگجویانشان را از میان بردار و زنان و کودکانشان را اسیر گردان. { آن فرمانده چنین کرد} و چون مرتدان به راه نیامدند، جنگجویانشان را بکشت و زنان و فرزندانشان را اسیر گردانید و روی به کوفه نهاد. در راه، مصقلة بن هبیرة شیبانی آنها را دید و خرید و آزاد کرد...»( ثقفی کوفی،1/ 329-330). از این روایت تاریخ  و سبب این حادثه بر نمی آید.اما در روایت دوم در همان کتاب تصریح شده است که «چون بصریان در پیکار با امام علی شکست خوردند، همه بیعت کردند جز بنی ناجیه...». این اشاره قرینه ای است بر آنکه مخالفت بنی ناجیه پس از پیکار جمل ( سال 36ق) اتفاق افتاده است؛ در حالی که مورخان از وقوع این ماجرا پس از نهروان خبر داده اند و قرائن قوی نیز همین نظر را تأیید می کند. در دنبالة روایت آمده است که بنی ناجیه بیعت نکردند و برای جنگ آماده شدند. امام یکی از یاران  خودرا با سپاه به مقابله فرستاد.فرمانده این سپاه پیش از جنگ با بنی ناجیه سخن گفت و از سبب طغیان پرسید و آنها را به اطاعت از امام خواند . بر اثر سخنان او بنی ناجیه سه گروه شدند: گروهی گفتند ما مسیحی بودیم و مسلمان شدیم و چون دیگران وارد این فتنه شدند، ما نیز پیروی کردیم. اکنون کنار می رویم و با امام بیعت می کنیم. گروه دیگر گفتند ما هنوز مسیحی هستیم و چون قوم خروج کردند، ما را نیز به همداستانی با خود واداشتند. اکنون کنار می رویم و مطیع می شویم و جزیه می دهیم. گروه سوم گفتند ما مسیحی بودیم و مسلمان شدیم ولی آنرا نپسندیدیم و باز به دین اول بازگشتیم. اکنون جزیه می دهیم. یاران امام نپذیرفتند و گفتند باید توبه کنید و به اسلام بازگردید.آنان نپذیرفتند و به جنگ در ایستادند تا شکست خوردند و کشته شدند و زنان و فرزندانشان به اسارت رفتند. این اسیران را  روانه کوفه کردند (همو، 1/ 330-331). نام راویان ماجرا در روایت های اول و دوم نیامده است. راویان روایت دوم را ابن ابی الحدید که از الغارات نقل کرده است، چنین آورده است: «محمد بن عبدالله بن عثمان از نصر بن مزاحم از عمربن سعد از کسی که در آن حادثه حضور داشته است...» ( ابن ابی الحدید، 2/3/82). همچنین در هیچیک از آن دو روایت نامی از سرکردة بنی ناجیه و خروج خریت بن راشد الناجی بر امام علی نیامده است؛ در حالی که روایت سوم، اساساً مبتنی بر خروج خریت و طغیان طایفه او، بنی ناجیه، است.ثقفی در الغارات این روایت سوم را، بنا بر آنچه ابن ابی الحدید آورده است(همانجا) از «محمد بن عبدالله بن عثمان از ابی سیف از حارث بن کعب الازدی از عمویش عبدالله بن قُعَین الازدی» نقل کرده است. قسمت اول همین روایت را طبری ( 5/113) با اندکی اختلاف در راویان آورده است: « هشام بن محمد از ابومخنف از حارث {بن کعب} ازدی از عمویش عبدالله بن فقیم» (به جای قعین در روایت ثقفی). طبری در روایت بقیه ماجرا، راویان دیگر هم داشته است که سپس به آنها اشاره خواهیم کرد.
خریت بن راشد، از سرکردگان بنی ناجیه، که خود از یاران امام بود، پس از پیکار نهروان،به سال 38ق سر از اطاعت پیچید. در آن وقت گروهی بزرگ از بنی ناجیه که در بصره ساکن بودند، به کوفه آمدند و چون خریت طغیان کرد، دسته ای از آنها با او از کوفه بیرون رفتند.زیاد بن خفصه از سوی امام مأمور شد آنها را تعقیب و بازداشت کند ؛ اما کار به پیکارکشید و پس از جنگی سخت، خریت و بنی ناجیه به سوی اهواز گریختند. زیاد به دستور امام به کوفه بازگشت(طبری، 5/117-122؛ ثقفی کوفی، 1/343-350) و معقل بن قیس ریاحی مأمور دفع بنی ناجیه شد.امام علی چون معقل را روانه می کرد به او دستور داد که فقط با کسانی پیکار کند که به جنگ با او برخاسته اند، و پیش از آغاز جنگ، دشمنان را به راه راست بخواهد و نصیحت کند (نهج البلاغه، چاپ صبحی صالح،وصیت 12، ص 372؛ ابن میثم بحرانی، 794-795)؛ قس: ابن ابی الحدید، 2/3/89).
به گفتة راوی این ماجرا، عبدالله بن قعین (فقیم) که با برادرش کعب در این لشکرکشی همراه بود (طبری، 5/122)، امام به عبدالله بن عباس در بصره دستور داد جنگجویان آن شهر را هم به مدد معقل فرستد.اینان نیز به سپاه معقل پیوستند و جملگی سر در پی بنی ناجیه نهادند که به رامهرمز رفته بودند. در اینجا نیز معقل بن قیس، بنی ناجیه و هم پیمانان آنها را بشکست و خریت به ساحل دریا رفت و اردو زد. ( ثقفی کوفی، 1/350-354). معقل بن قیس آنگاه به امام نامه فرستاد و از پیروزی خود خبر داد و دستور خواست. امام با یاران رایزنی کرد و جملگی گفتند باید بنی ناجیه و سرور آنها خریت را از میان بردارد یا از سرزمین اسلام بیرون کند.امام آنگاه به معقل نامه نوشت و پس از قدردانی از کوشش های او،دستور داد خريت و بنی ناجیه را تعقیب کند و هرجا آنها را یافت دست به پیکار گشاید و هلاکشان کند یا دور براند (ثقفی کوفی، 1/354).

از آن سوی در اینجا هم گروهی بزرگ از بنی ناجیه، که از دو سال پیشتر خراج نداده بودند، و دسته ای از  خوارج و عربهای دیگر هم بیامدند و با شورشیان همداستان شدند. خوارج که تازه از امام شکست خورده بودند، در نقاط مختلف پراکنده شده و به تبلیغ عقاید خود بر ضد امام برخاسته بودند. از جمله در فارس هم نفوذی یافته بودند، چندانکه گفته اند سکه هایی که از حضور خوارج در فارس و اردشیر خره حکایت دارد، در دست است ( واکر، 7؛ گوبل، 82؛ شمس اشراق، 98). به هرحال در میان آن کشاکشها گروهی بزرگ از مسیحیان بنی ناجیه که اسلام آورده بودند در اینجا به دین سابق بازگشتند و خواستند از شورشیان جدا شوند؛ اما خریت آنها را از امام بیم داد و به ایستادگی تشویق کرد ( ثقفی کوفی،1/ 354-356). معقل بن قیس در ساحل دریا به او رسید و صف پیکار آراست. پیش از جنگ نامه ای را که امام علی خطاب به بنی ناجیه و هم پیمانانشان نوشته بود بر آنها خواند. امام در این خطاب، نخست آنها را به کتاب خدا و سنت پیامبر و عمل به حق دعوت کرده بود و به کسانی که از خریت کناره می جستند وعده می داد که جان و مالشان در امان است ( طبری، 5/126؛ ثقفی کوفی، 1/358؛ابن ابی الحدید، 2/3/91).
پس از آن معقل رایت امان برافراشت و گفت هرکس زیر آن در آید در امان باشد جز خریت و آن دسته از بنی ناجیه که اول بار طغیان کردند. بسیاری از اطرافیان خریت از او جدا شدند. آنگاه جنگی شدید در گرفت و خریت بن راشد و صد و هفتاد تن از بنی ناجیه به قتل رسیدند و بقیه پراکنده شدند. معقل به تعقیب آنها برخاست و جملگی را اسیر کرد. از اسیران، مردان مسلمان را با زنانشان آزاد کرد و از آنها برای امام بیعت ستاند. مردان مرتد را هم اگر توبه می کردند و به اسلام باز می گشتند، با زنانشان آزاد می کرد. همه توبه کردند و بازگشتند، جز پیر مردی که گردنش را زدند ( قس: ابن فقیه، ص 244؛ راوندی،2/258 که لشکر کشی امام علی به بنی ناجیه را اصلاً به سبب ارتداد آنها دانسته اند). آنگاه معقل از همه خراج ستاند و مسیحیانی را که با لشکر امام جنگیده و اسیر شده بودند، از زن و مرد و کودک برداشت و به سوی کوفه به راه افتاد.ضمنا به امام علی نامه کرد و ماجرا را شرح داد. در راه به مصقلة بن هبیرة شیبانی (ه م)، عامل اردشیر خره برخوردند. اسیران که پانصد تن بودند نالان و گریان از او خواستند آنها را بخرد و آزاد کند. مصقله چنین کرد و  ماجرایی دیگر بر سر پرداخت سر بهاء مسیحیان بنی ناجیه پیش آمد  (طبری، 5/126-129؛ ثقفی کوفی، 1/356-363). طبری غیر از روایات بالا، در باره آخرین پیکار روایتی از علی بن حسن ازدی و اسناد او از ابوالطفیل، که در سپاه معقل بود، نقل کرده است که دیگر مورخان و نویسندگان از آن سخنی به میان نیاورده اند و بخش آخر آن هم با معتبرترین روایتها ناسازگار است (5/122-125).
 در بارة زنان و فرزندان مرتدانی که در این جنگ کشته شده بودند، در این روایت اشاره ای نیامده است؛ در حالی که در بارة حکم زنان و کودکان مرتدانی که با حکومت اسلامی پیکار می کردند، به عمل امام علی(ع) و اسارت بازماندگانِ مرتدان بنی ناجیه استناد شده است ( نک: ابویوسف، ص 80).


منابع
ابن ابی الحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابراهیم، بغداد، بیروت، 1438ق/2007م؛
ابن ابی خیثمه، ابوبکر احمد،  التاریخ الکبیر، السفر الثالث، به کوشش صلاح بن فتحی هلال، قاهره، 1427ق/2006م؛
ابن حبیب،ابوجعفر محمد، مختلف القبایل و مؤتلفها، به کوشش ابراهیم الابیاری، قاهره-بیروت، دارالکتب الاسلامیة، بی تا؛
ابن حزم، علی بن احمد بن سعید، جمهره انساب العرب، بیروت، 1403ق/ 1983م؛
ابن فقیه، احمد بن محمد، البلدان، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، 1416ق/1996م؛
ابن ماکولا، ابونصر علی بن هبة الله، الاکمال فی رفع الارتیاب...، بیروت، 1411ق/1990م؛
ابن معین، ابوزکریا یحیی، تاریخ ابن معین (روایة الدوری)، به کوشش احمد محمد نور سیف، مکه، 1399ق/1979م؛
ابن میثم بحرانی، کمال الدین بن میثم بن علی،  شرح نهج البلاغة، بحرین، 1430ق؛
ابن ناصرالدین،محمد بن عبدالله قیسی دمشقی، توضیح المشتبه...، به کوشش محمد نعیم العرقسوسی، بیروت، 1993م؛
ابویوسف، یعقوب بن ابراهیم، الخراج، به کوشش طه عبدالرؤف سعد-سعد حسن محمد، المکتبة الازهریة للتراث، بی تا؛
الافغانی، سعید بن محمد، اسواق العرب فی الجاهلیة و الاسلام، بی جا، بی تا؛
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، 1988م؛
ثقفی کوفی اصفهانی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، به کوشش میر جلال الدین محدث ارموی، تهران، 1354ش/1395ق؛
راوندی، راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، به کوشش سید عبداللطیف الکوهکمری، قم، 1406ق؛

زبیری، مصعب بن عبدالله، نسب قریش، به کوشش لوی پروونسال، قاهره، دارالمعارف، بی تا؛
شمس اشراق، عبدالرزاق، نخستین سکه های امپراتوری اسلام، اصفهان، 1369ش؛
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، بیروت، 1387ق؛
علی بن ابی طالب(ع) ،نهج البلاغة، به کوشش صبحی صالح، قاهره-بیروت، 1425ق/2004م؛
مبرد، محمد بن یزید،  نسب عدنان و قحطان، به کوشش عبدالعزیز المیمنی الراجکوتی، هند، 1354ق/1939م؛
یاقوت، شهاب الدین ابوعبدالله، معجم البلدان، بیروت، 1995م؛
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ، بیروت، دارصادر، بی تا؛

Gobl, R., Sasanian Numismatics, Braunschweig, 1971.
Walker, J., A Catalogue of the Arab-Sasanian Coins, London, 1941-1969


پست الکترونیک را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید