شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۰۰:۵۹

جزییات مقاله

مصقلة بن هبیرة

 
مصقلة بن هبیرة الشیبانی، عامل امام علی (ع) بن ابی طالب بر اردشیر خُّرَّه که بر اثر واقعه ای به معاویه گروید.
هیچ گزارش معتبری در باره زندگی مصقله، پیش از حادثه ای که اجمالاً در سطور زیر وصف می شود، در دست نیست و بی گمان درزمره یاران برجسته امام و و امرای نامدار عهد او به شمار نمی رفته است. مصقله از بکر بن وائل و از عربهای عدنانی بوده است(ابن ابی الحدید، 2/3/82). ذکر او در تاریخ صدر اسلام و نامه ای که به روایت مورخان، امام علی(ع) به او نوشت، مربوط است به مخالفت دسته ای از عرب بنی ناجیه، که مقارن عصر فتوح اسلامی در صفحاتی از فارسِ کهن تا عراق ساکن شده بودند. این بنی ناجیه در عصر خلافت امام علی، به دلایلی که چندان روشن نیست، به مخالفت با او برخاستند. این حادثه بنا بر گزارش طبری پس از جنگ نهروان رخ داد. ظاهراً جنگ های داخلی این دوره و برخی پریشانی ها در وظایف کارگزاران و تردید آنها در حفظ جانب امام علی یا رها کردن او، بعضی از مردم، از جمله بعضی عرب های فارس و عراق را به طمع اسقاط خراج و نقض عهد و بیعت انداخته بود و از اینرو سهل بن حنیف، عامل امام علی را هم از آنجا رانده بودند.امام علی به پیشنهاد عبدالله بن عباس، زیاد بن ابیه (زیاد بن ابی سفیان) را بر فارس گمارد و و او مخالفان را سرکوب کرد و به راه آورد . با این حال بنی ناجیه بکلی آرام نشدند و آن تیره از بنی ناجیه که در بصره و کوفه بودند، به زودی با خریت بن راشد بر ضد امام طغیان کردند (طبری، 5/1133-122؛ ثقفی کوفی،1/ 329-346؛ ابن کثیر، 7/342 و بعد). پس از ماجراهایی که تفصیل آن در جای دیگر آمده است (نک: بنی ناجیه؛ خریت بن راشد ناجی)، امام علی(ع)، معقل بن قیس را به سرکوبی بنی ناجیه فرستاد. معقل و جنگجویانش به فارس رفتند و آنها را در ساحل دریا فروکوبیدند و بازماندگانشان را به اسیری گرفتند  و روی به عراق نهادند. در راه به مصقلة بن هبیره شیبانی برخوردند که در آن وقت حکومت، یا به روایت درستتر، «عمل» اردشیر خره را به دست داشت و فارسیان لابد او را می شناختند. اسیران، گریان و نالان، به مصقله پناه جستند و از او خواستند آنها را بخرد و آزاد کند. به روایتی مصقله آنها را به دویست  یا سیصد هزار {درهم؟} خرید و قسمتی از آنرا نقد داد و بقیه را بر عهده گرفت که سپس بپردازد. امام نپذیرفت و مصقله ناچار همه را پرداخت کرد و اسیران را رها ساخت ( طبری، 5/126؛ قس: ابن اعثم، 4/244)؛ و به روایتی دیگر بقیه را نداد و نزد معاویه گریخت(راوندی، 2/259-260). مطابق روایت مفصل تر، مصقله به واسطه ذهل بن حارث ذهلی با معقل مذاکره کرد و اسیران را، که پانصد تن بودند، به یک میلیون درهم (قس: ابن ابی الحدید، 3/142) خرید و نیمی از آنرا نقد داد و مقرر شد بقیه را به امام بپردازد. نیز آورده اند که او اسیران را به پانصد هزار درهم خرید و قرار شد آنرا در چند نوبت به امام بپردازد. معقل پذیرفت و به کوفه رفت وخبر به امام برد و امام هم پسندید و منتظر ماند.اما مصقله چیزی نپرداخت و اسیران را هم آزاد کرد. او چندان دفع الوقت کرد تا امام، ابوجرة حنفی را با نامه ای مشتمل بر نکوهش خیانت و نیرنگ، مخصوصاً نسبت به امام مسلمانان،به مصقله فرستاد و فرمان داد بیدرنگ آن مال بپردازد. مصقله خود به راه افتاد و به کوفه رفت و دویست هزار درهم به امام داد و گویا مهلتی گرفت تا بقیه را بپردازد. شبانگاه ذهل بن حارث را خواست و گفت بیش از آنچه داده است، ندارد و نمی خواهد از کسی وام گیرد. آنگاه گفت اگرچنین مالی به معاویه یا عثمان بدهکار بودم، آنها آنرا بر من می بخشیدند. یک شب بعد،مصقله به نزد معاویه گریخت. چون خبر به امام علی رسید، گفت چون سروران و بزرگان عمل کرد و چون بندگان گریخت. اگر می ماند آنچه می توانست بدهد از او می گرفتیم... (نهج البلاغة، چاپ صبحی صالح، کلام شماره 44، ص 85). آنگاه دستور داد تا خانة او را در کوفه ویران کردند ( طبری، 5/128-130؛ ثقفی کوفی،1/363-366؛ ابن ابی الحدید، 3/142-145؛ ابن عساکر، 58/269، قس: همو، 58/271). به روایتی دیگر امام گفته بود « اگر اظهار تنگدستی می کرد، وضع او را می نگریستیم و اگر در ادای آن مال ناتوان بود، چیزی ازو نمی خواستیم» ( راوندی،2/261).
  چندی بعد، مصقله از شام به برادرش نعیم، که از یاران وفادار امام علی بود به توسط مردی مسیحی به نام حلوان از بنی تغلب نامه فرستاد که اگر به اینجا بیایی معاویه ترا امارت خواهد داد. چون به امام در آن باره خبر دادند، دستور داد تا دست آن مرد را قطع کردند و او بر اثر همان جراحت بمرد. چون خبر مرگ او منتشر شد، تغلبیان مصقله را مسوؤل هلاکت او دانستند و دیه خواستند.مصقله ناچار پذیرفت و دیه داد (طبری، 5/130-131؛ ثقفی کوفی،1/ 366-370). بنا بر بعضی روایات، پس از آن حادثه، عراقیان مصقله را تقبیح می کردند تا او ابیاتی دایر بر پشیمانی و شوق بازگشت به عراق سرود و به برادرش فرستاد. نعیم به بنو بکر بن وائل، که عموزادگانش بودند، گفت خود شرم می کند که نزد امام از برادرش سخن بگوید. خوب است آنها در این باره نزد امام وساطت کنند و چنین و چنان گویند و تصریح کنند که مصقله پشیمان است و تا کنون بر ضد امام کاری و سخنی نکرده و نگفته است. اکنون اجازه دهید باز گردد. امام پذیرفت و آنان به مصقله نامه کردند و پس از سرزنش و تحبیب، به عراقش خواندند و گفتند امام او را بخشیده است. مصقله پاسخ داد که « من خود از علی گریخته ام و هیچگاه بر ضد او در غیبتش چیزی نگفته ام و در بارة او بد بر زبانم جاری نشده است...می دانم اگر بازگردم بخشیده می شوم، گرچه به علی بدی کردم و به معاویه پیوستم. اگر بازگردم، عیبی بر خود ظاهر ساخته ام و عاری پدید آورده ام و همواره میان دو چیزکه مرا ملامت خواهند کرد واقع می شوم: خیانت {به علی} و نیرنگ {به معاویه}. پس در شام می مانم. اگر معاویه چیره شد به عراق باز می گردم، و اگر شکست خورد به روم می روم...». آنگاه مصقله به فرستادة قوم گفت نظر مرا در بارة علی از مردم بپرس. گفت پرسیده ام و همه گفته اند که تو در بارة او جز به خوبی سخن نگفته ای. مصقله گفت همة عمر چنین خواهم بود ( ابن قتیبه، 1/107-108؛ ابن اعثم، 4/244-248). چنانکه از این گزارش بر می آید،ظاهراً به دیدة این مورخان، ماجرای هبیره پیش از پیکار صفین رخ داده بوده است.
آورده اند که برخی از یاران امام علی(ع) از او خواستند اسیرانی را که مصقله آزاد کرده است، چون سر بهاء آنها را نداده است، باز اسیر کند؛ اما امام نپذیرفت و آنرا خلاف راستی و درستی خواند (ثقفی کوفی، 1/370) 
در باره نامه و اشارات امام علی به رفتار مصقلة بن هبیرة و این حادثه، نوعی پیچیدگی و تعارض در منابع هست.  نامه ای که امام به مصقله نوشته است، بنا بر بعضی از مهمترین منابع ما چنین است:
« اما بعد فان من اعظم الخیانة خیانة الامة، و اعظم {افظع} الغش غش الامام {الائمة}؛ و عندک من حق المسلمین خمسمأة الف درهم.. فابعث بها الی حین یأتیک رسولی و الا فأقبل الی حین تنظر فی کتابی. فانی قد تقدمت الی رسولی الا یدعک ساعة واحدة تقیم بعد قدومه علیک، الا ان تبعث بالمال؛ و السلام».
  « آنگاه، بزرگترین خیانتها، خیانت به امت؛ و بزرگترین نیرنگها به مردم، نیرنگ به امام مسلمانان است.پانصد هزار درهم از آنِ مسلمانان نزد توست.چون فرستاده من نزد تو آید، بیدرنگ آن مال به من فرست؛ و الا تا این نامه به تو می رسد خود نزد من آی. به فرستاده ام گفته ام ترا ساعتی باز نگذارد تا آن مال بپردازی، و السلام (طبری، 5/129؛ ثقفی کوفی،1/ 364؛ ابن ابی الحدید، 2/3/93). 
نامة مذکور در مشهورترین متن های مطبوع نهج البلاغه نیست و آنچه از امام خطاب به مصقله در این متنها آمده است، چنین است:
 « بلغنی عنک امرٌ إن کنت فعلته، فقد اسخطت إلهک و عصیت إمامک. انک تقسم فیء المسلمین الذی حازته رماحهم و خیولهم، و اریقت علیه دماؤهم، فیمن اعتامک من اعراب قومک. فوالذی فلق الحبة و برأ النسمة، لئن کان ذلک حقاً، لتجدنّ لک علیّ هواناً، و لتخفنّ عندی میزاناً، فلا تستهن بحق ربک و لا تصلح دنیاک بمحق دینک، فتکون من الاخسرین اعمالاً. ألا و أن حق من قبلک و قبلنا من المسلمین فی قسمة هذا الفیء سواء یردون عندی علیه و یصدرون عنه» نهج البلاغة، چاپ صبحی صالح، ص 415، نامة 43؛ ابن میثم بحرانی، ص 869؛ ابن ابی الحدید، 8/16/298؛ نهج البلاغه، چاپ عبده، 3/68).
« در بارة {مصرف بیت المال توسط} تو گزارشی به من رسیدکه اگر چنان کرده باشی، خدای خود را خشمناک، و امام خویش را نافرمانی ساخته ای. خبر رسید که تو غنایم مسلمانان را که با نیزه ها و اسب هاشان به دست آمده و برای کسب آن خونها داده اند، میان عربهای خویشاوند خود که ترا به سروری برگزیده اند، تقسیم می کنی. سوگند به خدایی که دانه را شکافت وپدیده ها را آفرید، اگر این خبر درست باشد،نزد من خوار شده ای و منزلتت سبک گشته است.حق پروردگارت را کوچک مشمار و دنیایت را با نابودی دینت آباد مکن که زیانکارترین آدمیان خواهی بود.آگاه باش که حق مسلمانانی که نزد من اند یا نزد تو، در تقسیم آن غنیمت ها برابر است. باید جملگی نزد من آیند و سهم خود از من گیرند». 
در این نامه از پرداخت بی وجه اموال متعلق به بیت المال به گروهی از نزدیکان مصقله سخن می راند ؛ در حالی که بهای اسیران، فیء (غنیمتی که بی جنگ و پیکار از مشرکان به دست آید) نیست. به علاوه در نامة نخست به صراحت از خیانت در پرداخت مال و پانصد اسیر سخن رفته است. نامة اخیر احتمالا مربوط به پیش از ماجرای اسیران بنی ناجیه، و دخل و تصرفی است که مصقله در بیت المال کرده بوده است. گزارش یعقوبی ( 2/201-202) که می گوید چون به امام علی خبر رسید که مصقله بیت المال اردشیر خره را می بخشد، این نامه را به او نوشت (با اختلاف هایی در بعضی عبارات و کلمات)، آن احتمال را به سمت یقین سوق می دهد. مخصوصاً که به روایت همو، مصقله پاسخ داد و سوگند خورد که درهمی و دیناری از بیت المال تصرف نکرده است، و عزل از آن شغل برای او از این تهمت گواراتر است. بنابراین نامة اخیر که در متن های نهج البلاغه آمده است، ارتباطی با ماجرای خریدن اسیران بنی ناجیه ندارد.
مصقله بعداً در سال 54ق از سوی معاویه امارت حرب (امارت بالاستیلا) طبرستان یافت و با چند هزار جنگجو به فتح آن سرزمین رفت. طبریان او و مردانش را در تنگه ها گیر انداختند و بسیاری از جمله خود او را به قتل آوردند(قس: خلیفة بن خیاط، ص 223). این مَثَل که «تا مصقله از طبرستان باز آید» برای اشاره به چیزی یا کسی که هرگز باز نمی گردد، از همین وقت پدید آمد(بلاذری، ص 326)
منابع
ابن ابی الحدید، ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابراهیم، بغداد، بیروت، 1438ق/2007م؛
ابن اعثم کوفی، احمد بن محمد، الفتوح، بیروت، 1411ق/1991م؛
ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ دمشق، به کوشش عمرو بن غرامة العمروی، بیروت، 1415ق/1995م؛
ابن قیبه، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، به کوشش علی شیری، بیروت، 1410ق؛
ابن کثیر، ابوالفدا اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، به کوشش علی شیری، دار احیاء التراث العربی، 1408ق؛
ابن میثم بحرانی، کمال الدین بن میثم بن علی،  شرح نهج البلاغة، بحرین، 1430ق؛
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، 1988م؛
ثقفی کوفی اصفهانی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، به کوشش میر جلال الدین محدث ارموی، تهران، 1354ش/1395ق؛
خلیفة بن خیاط، ابوعمرو،  تاریخ، به کوشش اکرم ضیاء العمری، دمشق-بیروت، 1397ق؛
راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، به کوشش سید عبداللطیف الکوهکمری، قم، 1406ق؛
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، بیروت، 1387ق؛
علی بن ابی طالب(ع) ،نهج البلاغة، به کوشش صبحی صالح، قاهره-بیروت، 1425ق/2004م؛
همو، همان، به شرح و کوشش محمد عبده، بیروت، دارالمعرفة، بی تا؛
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ، بیروت، دارصادر، بی تا؛
پست الکترونیک را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید